مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۰ – تَسلیم کردنِ مَردْ خود را به آنچه اِلْتماسِ زن بود از طَلَبِ مَعیشت و آن اعتراضِ زن را اِشارَتِ حَق دانستن به نَزدِ عقلِ هر داننده‌یی هست که با گَردَنده، گَرداننده‌یی هست

 

۲۴۴۸ مَرد زان گَفتن پَشیمان شُد چُنان کَزْ عَوانی ساعتِ مُردنْ عَوان
۲۴۴۹ گفت خَصْمِ جانِ جانْ چون آمدم؟ بر سَرِ جانْ من لَگَدها چون زَدم؟
۲۴۵۰ چون قَضا آید، فُرو پوشَد بَصَر تا نَدانَد عقلِ ما پا را زِ سَر
۲۴۵۱ چون قَضا بُگْذشت، خود را می‌خَورَد پَرده بِدْریده، گَریبانْ می‌دَرَد
۲۴۵۲ مَرد گفت ای زن پَشیمان می‌شَوَم گَر بُدَم کافِر، مُسلمان می‌شَوَم
۲۴۵۳ من گُنَه‌کارِ تواَم، رَحْمی بِکُن بَر مَکَن یک بارگیم از بیخ و بُن
۲۴۵۴ کافِرِ پیر اَرْ پَشیمان می‌شود چون که عُذر آرَد، مُسلمان می‌شود
۲۴۵۵ حَضرتِ پُر رَحمَت است و پُر کَرَم عاشقِ او هم وجود و هم عَدَم
۲۴۵۶ کُفر و ایمانْ عاشقِ آن کِبْریا مِسّ و نُقره بَندۀ آن کیمیا

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *