مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۱ – در بَیانِ آن که موسی و فرعون هر دو مُسَخَّرِ مَشیَّتاَند، چُنان که زَهر و پازَهر و ظُلُمات و نور؛ و مُناجات کردنِ فرعون به خَلْوَت تا ناموس نَشْکَند
۲۴۵۷ | موسی و فرعونْ مَعنی را رَهی | ظاهر آن رَهْ دارد و این بیرَهی | |
۲۴۵۸ | روزْ موسی پیشِ حَقْ نالان شُده | نیم شَبْ فرعونْ هم گِریان بُدِه | |
۲۴۵۹ | کین چه غُلّ است ای خدا بر گَرَدنم | وَرْنه غُل باشد، کِه گوید من مَنَم؟ | |
۲۴۶۰ | زان که موسی را مُنَوَّر کردهیی | مَر مرا زان هم مُکَدَّر کردهیی | |
۲۴۶۱ | زان که موسی را تو مَهْرو کردهیی | ماهِ جانَم را سِیَهرو کردهیی | |
۲۴۶۲ | بهتر از ماهی نَبود اِسْتارهام | چون خُسوف آمد، چه باشد چارهام؟ | |
۲۴۶۳ | نوبَتَم گَر رَبّ و سُلطان میزَنَند | مَهْ گرفت و خَلْق پَنگان میزَنَند | |
۲۴۶۴ | میزَنَند آن طاس و غوغا میکُنند | ماه را زان زَخْمه رُسوا میکُنند | |
۲۴۶۵ | من که فرعونم، زِ شُهرتْ وایِ من | زَخْمِ طاسْ آن رَبِیَّ الْاعْلایِ من | |
۲۴۶۶ | خواجهتاشانیم، امّا تیشهاَت | میشِکافَد شاخ را در بیشهاَت | |
۲۴۶۷ | باز شاخی را مُوَصَّل میکُند | شاخِ دیگر را مُعَطَّل میکُند | |
۲۴۶۸ | شاخ را بر تیشه دستی هست؟ نی | هیچ شاخ از دستِ تیشه جَست؟ نی | |
۲۴۶۹ | حَقِّ آن قُدرت که آن تیشه تو راست | از کَرَم کُن این کَژیها را تو راست | |
۲۴۷۰ | باز با خود گفته فرعون ای عَجَب | من نه در یا رَبَّنایَم جُمله شب؟ | |
۲۴۷۱ | در نَهانْ خاکیّ و موزون میشَوَم | چون به موسی میرَسَم، چون میشَوَم؟ | |
۲۴۷۲ | رَنگِ زَرِّ قَلْبْ دَهْتو میشود | پیشِ آتش چون سِیَهرو میشود؟ | |
۲۴۷۳ | نه که قَلْب و قالَبَم در حُکْمِ اوست؟ | لحظهیی مَغزم کُند، یک لحظه پوست | |
۲۴۷۴ | سَبز گردم، چون که گوید کِشت باش | زَرد گردم، چون که گوید زشت باش | |
۲۴۷۵ | لحظهیی ماهَم کُند، یک دَمْ سیاه | خود چه باشد غیرِ این کارِ اِله؟ | |
۲۴۷۶ | پیشِ چوگانهایِ حُکْمِ کُنْ فَکان | میدَویم اَنْدر مکان و لامکان | |
۲۴۷۷ | چون که بیرَنگی اسیرِ رنگ شُد | موسییی با موسییی در جنگ شُد | |
۲۴۷۸ | چون به بیرنگی رَسی، کان داشتی | موسی و فرعون دارند آشتی | |
۲۴۷۹ | گَر تو را آیَد برین نکته سوآل | رنگْ کِی خالی بُوَد از قیل و قال؟ | |
۲۴۸۰ | این عَجَب کین رنگْ از بیرَنگْ خاست | رنگ با بیرنگْ چون در جنگ خاست؟ | |
۲۴۸۱ | اَصلِ روغن زآبْ اَفْزون میشود | عاقِبَت با آبْ ضِدْ چون میشود؟ | |
۲۴۸۲ | چون که روغن را زِ آبْ اِسْرشتهاَند | آب با روغنْ چرا ضِدْ گشتهاَند؟ | |
۲۴۸۳ | چون گُل از خار است و خارْ از گُلْ چرا | هر دو در جَنگَند و اَنْدر ماجَرا؟ | |
۲۴۸۴ | یا نه جنگ است این، برایِ حِکْمَت است | هَمچو جنگِ خَر فُروشان صَنْعَت است | |
۲۴۸۵ | یا نه این است و نه آن، حیرانی است | گنج باید جُست، این ویرانی است | |
۲۴۸۶ | آنچه تو گَنجَش تَوَهُّم میکُنی | زان تَوَهُّم گنج را گُم میکُنی | |
۲۴۸۷ | چون عِمارت دان تو وَهْم و رایها | گنج نَبْوَد در عِمارتْ جایها | |
۲۴۸۸ | در عِمارت هستی و جنگی بُوَد | نیست را از هستها نَنْگی بُوَد | |
۲۴۸۹ | نه، که هست از نیستی فریاد کرد | بلکه نیستْ آن هست را واداد کرد | |
۲۴۹۰ | تو مگو که من گُریزانَم زِ نیست | بلکه او از تو گُریزان است، بیست | |
۲۴۹۱ | ظاهرا میخوانَدَت او سویِ خَود | وَزْ درونْ میرانَدَت با چوبِ رَد | |
۲۴۹۲ | نَعْلهایِ بازگونهست ای سَلیم | نَفرَتِ فرعون میدان از کَلیم |
من نه دریا رَبَّنایَم جُمله شب؟
بین در و یا ربنا فاصله نیفتاده و دریا خونده میشه.
درود به شما اصلاح شد
بهتر از ماهی نبود اشتاره ام
چون خسوف آمد چه باشد چاره ام
یعنی
وقتی کسی ستاره تولدش ماهی باشد (رایزینگ در ماهی) در معنویات و غیب شناسی قوی است
ولیکن خسوف در اصطلاحات استرولوژی یا ستاره شناسی نوعی گرفتگی ایجاد میکند
و رفع این گرفتگی گاهی غیر ممکن است و مثلا فردی ذاتا معنوی را از ادامه راهش باز میدارد
احاطه عجیب مولوی به علوم بسیار قابل توجه هست
نوبَتَم گَر رَبّ و سُلطان میزَنَند
مَهْ گرفت و خَلْق پَنگان میزَنَند
یعنی
مردم اگرچه نوبت خدایی و سلطانی مرا می زنند و مرا پروردگار می خوانند . ولی این بدان ماند که ماه گرفته باشد و مردم بر طاس و طشت بکوبند تا گرفتگی ماه را فراش کنند . [ اشاره است به سنت روزگاران دیرین_سنت پنگان_ که عامۀ مردم به هنگام خسوف ماه ، بر طاس و طشت ها می نواختند و این گرفتگی را اعلام می کردند و معتقد بودند که بدین وسیله گرفتگی ماه از بین می رود