مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: اولیای خدا باران رحمت و کشتی نجات بشرند

۱۱- اولیا و مردان خدا صنفی از بشرند که برای نجات و رهبری باقی اصناف بشر خلق شده‌اند.

آب بهر آن ببارید از سماک/ تا پلیدان را کُند از خُبث پاک

***

خود غَرَض زین آب، جان اولیاست/ کو غَسول تیرگی‌های شماست

***

آب گفت آلوده را در من شتاب/ گفت آلوده که دارم شرم از آب

گفت آب، این شرم بی من کی رَوَد/ بی من، این آلوده زائل کی شود

ز آب هر آلوده کو[۱] پنهان شود/ اَلحیاءُ یَمنَعُ الایمان[۲] بُوَد

دل ز پایه‌ی حوض تن گِلناک شد/ تن ز آب حوض دل‌ها پاک شد

گرد پایه‌ی حوض دل گرد ای پسر/ هان ز پایه‌ی حوض تن می‌کن حَذَر

ای تن آلوده، به گِرد حوض گَرد/ پاک کی گردد برون حوض مَرد

پاک کو از حوض مَهجور اوفتاد/ او ز پاکی[۳] خویش هم دور افتاد

پاکی این حوض، بی‌پایان بُوَد/ پاکی اجسام کم‌میزان بُوَد

زان‌که دل حوض است[۴] لیک در کمین/ سوی دریا راه پنهان دارد این

پاکی محدود تو خواهد مَدَد/ ورنه اندر خَرج، کم گردد عَدَد

مقصود این است که دل مردان خدا، متصل و پیوسته به دریای فیض بی‌پایان الهی است؛ و بدین سبب است که در زدودن خباثت و تطهیر قلوب خلق؛ قدرت تصرف و فیض‌بخشی ایشان بی‌نهایت است.

هر وَلی را نوح کشتیبان شناس/ صحبت این خَلق را طوفان شناس

کم گُریز از شیر و اَژدَرهای نَر/ ز آشنایان و ز خویشان کُن حَذَر

در تَلاقی روزگارت می‌برند/ یادهاشان روزگارت می‌چَرند

و در اشاره به اولیای مستور و ابدال و جوانمردان پوشیده که ایشان را «رجال الغیب» می‌گویند گفته است:

شیر مَردانند در عالَم مَدَد/ آن زمان کَافغان مَظلومان رسد

بانگ مظلومان ز هرجا بشنوند/ آن طرف چون رَحمت حَق می‌دَوَند

آن سُتون‌های خَلَل‌های جهان/ آن طَبیبان مَرض‌های نَهان

مَحض مِهر و داوَری و رَحمتند/ همچو حق بی‌علت و بی‌رَشوتند

مهربانی شد شکار شیرمَرد/ در جهان دارو نجوید غیر دَرد

[۱]  گر: خ.

[۲]  بعضی جملۀ «الحیاء من الایمان» را از احادیث مرویة شمرده‌اند.

[۳]  او ز طهر: علاء الدوله و میرزا محمود.

[۴]  حوضی است: خ.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *