مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: اختلاف علما در ماهیت علم

ناگفته نگذریم که در تعریف ماهیت «علم» به طور کلی که داخل کدام یک از مقولات نه گانۀ عرضیه است؛ آیا از مقولۀ «کیف» است، یا «اضافه»، یا «انفعال»؛ یا آنکه اصلاً صور ذهنی انعکاس صور خارجی نیست؛ بلکه از باب انشاء و خلاقیت نفس ناطقۀ انسانی است؛ مابین فرق و طوایف و مسلک‌های مختلف حکما و متکلمان، اختلافات و گفت‌وگوهای بسیار رفته است.

در خصوص علم واجب‌الوجود که از مقولۀ جواهر و اعراض به کلی خارج است؛ و از سنخ علوم و معارف بشری نیست؛ و در کیفیت احاطۀ علمی او به کلیات امور و جزئیات حوادث؛ که «هُوَ اللهُ الَّذِی لا اِلٰهَ اِلاّٰ هُوَ عالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ: سورۀ حشر» و «عالِمِ الْغَیبِ لا یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا اَصْغَرُ مِنْ ذلِک وَ لا اَکبَرُ اِلاّٰ فِی کتابٍ مُبِینٍ: سورۀ سبا ۳۴»؛ نیز کتب فلسفه و کلام مشحون و انباشته از اختلافات و احتجاجات هر فرقه و مذهبی در تصدیق و انکار و رد و قبول عقاید فرقه‌های دیگر است. اما به اعتقاد ما بسیاری از آن مشاجرات و مناظرات از مقولۀ اختلافات لفظی است.

از باب مثال: ماهیات متقررۀ ازلی که معتدلی‌ها گفته‌اند با «اعیان ثابته» که عرفا و صوفیه می‌گویند؛ در متن واقع یکی است.

حکما نیز تقرر ماهیات را در مرتبۀ علمی ازلی، معتقدند[۱]؛ در نفی صفات نیز با معتزله موافق‌اند؛ به این معنی که صفات را زائد بر ذات نمی‌دانند.

باری دراین‌باره سخن بسیار است، عجالةً به همین‌جا بسنده می‌کنیم و دنبالۀ موضوع بحث اصلی را می‌گیریم.

***

سخن در بیان معانی فکر و اندیشه در گفته‌های مولوی بود؛ و تا شمارۀ پنجم را گفتیم؛ اینک تفسیر ششم را می‌گوییم

 

و: مراقبه و تمرکز حواس

۶- حالت مراقبه و تمرکز حواس و توجه روح برای تصویر معنویات و صور الهی در ضمیر، به طوری که موجب سکینۀ قلب و مشاهدات یقینی رحمانی باشد؛ و به همین معنی مشایخ عرفا و صوفیه به سالکان طریق دستور ذکر و فکر می‌داده‌اند، چنان‌که از گفته‌های مولوی نیز در فصل ذکر و فکر از فصول قبل شنیدیم که فرمود

این‌قدر گفتیم باقی فکر کن/ فکر اگر جامد شود، رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز/ ذکر را خورشید این افسرده ساز 

باز در جای دیگر می‌گوید:

ذکر و فکری فارغ از رنج دماغ/ کردمی با ساکنان چرخ لاغ 

آن طور فکر که مولوی در این بیت وصف کرده است، چیزی غیر از همان مراقبه و مشاهدات فرح‌بخش روحانی نیست.

این دو بیت را هم صاحب «مرآة المثنوی». آورده است؛ اما من آن را در نسخه‌های معتبر خطی و چاپی نیافتم ظاهراً از الحاقیات باشد

فکر کن تا وارهی از فکر خود/ ذکر کن تا فکر گردی در جسد
ذکر گو تا فکر تو بالا کند/ ذکر گفتن فکر را والا کند

حالت مراقبه معمولاً امر اختیاری است که با نیروی اراده و توجه باطن و قوت جمعیت حواس که عالی‌ترین مراتب حضور قلب است حاصل می‌شود؛ و به همین وسیله است که صور ملکوتی و اشباح مثالی اشخاص به ویژه اولیاء و مشایخ و اقطاب را در باطن مشاهده می‌کنند؛ و چه بسا که در آن حال نیز از ایشان فیض می‌گیرند؛ و جماعتی از صوفیه «سکینۀ قلب» را به همین امر تفسیر کرده‌اند.

باید دانست که برترین نوع ذکر و فکر در نظر عارفان محقق؛ آن ذکر و فکر است که بی‌اختیار و بدون مجاهدت، در ضمیر سالک راه‌یافته باشد؛ یعنی همان الهام غیبی و وحی آسمانی که در شمارۀ اول گفته شد؛ به همین جهت مولوی می‌گوید:

جمله دانسته که این هستی فخ است[۲]/ فکر و ذکر اختیاری دوزخ است
هیچ‌کس را تا نگردد او فنا/ نیست ره در بارگاه کبریا
چیست معراج فلک، این نیستی/ عاشقان را مذهب و دین نیستی

اینجا نیز همان‌طور که در مبحث جبر و اختیار گفتم از دست اختیار نیم‌بند و ترددات ضمیر و حالت شک و دودلی می‌نالد و در مناجات با خدای خود می‌گوید

اولم این جزر و مد از تو رسید/ ورنه ساکن بود این بحر ای مجید
هم از آنجا کاین تردد دادیم/ بی‌تردد کن مرا هم از کرم
تا به کی این ابتلا، یا رب مکن/ مذهبی‌ام بخش و دَه مذهب مکن

اشتری‌ام لاغری و پشت ریش/ زاختیار همچو پالان شکل خویش
این کژاوه، گه شود این‌سو گران/ آن کژاوه، گه شود آن‌سو کشان
بفکن از من حمل ناهموار را/ تا ببینم روضۀ انوار را
همچو آن اصحاب کهف از باغ جود/ می‌چرم ایقاظ نی بل هم رقود[۳]
خفته باشم بر یمین و بر یسار/ برنگردم جز چو گو، بی‌اختیار

مقصود مولوی اولاً عنایت الهی است در مقابل کوشش و مجاهدت بشری؛ و ثانیاً عالم بیخودی و بی‌اختیاری که در اثر حالت تسلیم و رضا و فنا و نیستی در حق حاصل می‌شود؛ و به قول او همین نیستی است که معراج فلک و مذهب و آیین عاشقان است؛ و بدون این فنا هیچ‌کس را راه به بارگاه کبریا نیست.

ای حیات عاشقان در مُردگی/ دل نیابی جز که در دل بُردگی

[۱] فجمیع الماهیات لا بد من تقررها فی المرتبة العلمیة الازلیة: حواشی شرح منظومه ص ۱۶۶ طبع دوم.

[۲] فخ که در عربی با تشدید خاء ضبط شده به معنی تله و دام است.

[۳] تلمیح است به آیت سورۀ کهف دربارۀ اصحاب کهف «وَ تَحْسَبُهُمْ اَیقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ».

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *