مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: نمونۀ تمثیلات قرآن و احادیث شریف

باری از آن قبیل تمثیلات که اشاره شد در قرآن کریم و احادیث شریف فراوان است؛ من به ذکر چند نمونه اکتفا می‌کنم.

یکی از نمونه‌های عالی آیات قرآنی این است که دستگاه عظیم آفرینش و جهان هستی و خلقت آسمان و زمین، و تجلی حق و پرتو نور الهی را در مظاهر موجودات، در قالب تمثیلی نور چراغ و فانوس و مشکات ریخته، و در تقریب آن معانی آسمانی فرموده است:

«اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کأَنَّها کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرْقِیةٍ وَ لا غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُها یضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ وَ یضْرِبُ اللهُ الْأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ: سورۀ نور ج ۱۸ آیه ۳۶٫»

در تفسیر همین یک آیه یک کتاب مستقل بزرگ می‌توان نوشت؛ و مع ذلک فهم مدلول حقیقی آن محتاج افاضۀ نور الهی است.

ناگفته نماند که بعضی مفسران قشری بی‌سلیقه کلمۀ «نور» را در «نور السموات» به معنی «منور» به صیغۀ اسم فاعل باب تفعیل تأویل کرده و مدلول آیه را از آسمان به زمین تنزل داده‌اند؛ فرستندۀ آیه ذات حق‌تعالی است؛ مگر نمی‌توانست «الله منور السموات و الارض» بگوید؛ تا محتاج تأویل خلاف ظاهر تفسیرنویسان نشود!

علاوه می‌کنم که شیخ رئیس ابوعلی سینا در کتاب اشارات آیۀ نور را به مراتب چهارگانۀ عقل نظری تأویل کرده است که مرتبۀ اولش را «عقل هیولانی» یا «عقل بالقوه»؛ و مرتبۀ بالاتر از آن را «عقل بالملکه» و بالاتر را «عقل بالفعل»؛ و مرتبۀ چهارم را «عقل مستفاد» می‌گویند؛ که به «عقل فعال» یعنی مرتبۀ جبرئیلی پیوسته است و بی‌واسطه از آن مقام فیض می‌گیرد و مستفید می‌گردد[۱].

باز در همین سورۀ نور، اعمال کفار به صورت سراب آب‌نما؛ و تاریکی‌های دریای متلاطم پرموج، نموده شده است.

«وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَعْمالُهُمْ کسَرابٍ بِقِیعَةٍ یحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَمْ یجِدْهُ شَیئاً وَ وَجَدَ اللهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ»

«أَوْ کظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی یغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یدَهُ لَمْ یکدْ یراها وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ: سورۀ نور ج ۱۸ آیه ۴۰»

در «آیۀ کرسی» سورۀ بقره نیز، کفر و ایمان، و هدایت و ضلالت؛ به صورت استعارۀ مصرحه، بدون ادات تشبیه و تمثیل، در کسوت نور و ظلمت بیان شده است.

«اللهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کفَرُوا اَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ اُولئِک اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ: بقره ج ۳ آیه ۲۵۸».

تصویر هدایت و ضلالت به نور و ظلمت جای دیگر هم از سورۀ بقره آمده است. به انضمام تمثیل سود و زیان تجارت «اُولئِک الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ، مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ الله بِنُورِهِمْ وَ تَرَکهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یبْصِرُونَ: ج ۱ آیه ۱۷٫»

و در حدیث شریف نبوی وجود و عدم، و هستی و نیستی مطلق، هم به نور و ظلمت تعبیر شده است «ان الله تعالی خلق الخلق فی ظلمة فرش علیهم من نوره» و در بعضی روایات «خلق خلقه فی ظلمة فالقی علیهم من نوره»[۲]؛ مولوی به همین حدیث نظر دارد که می‌گوید:

چون‌که حَق رَشَّ عَلَیهِم نُورَهُ/ مفترق هرگز نگردد نور او

***

حق فشاند آن نور را بر جان‌ها/ مُقبلان برداشته دامان‌ها

درجات و مراتب وجود، و مقام و منزلت موجودات را نیز در لباس مراتب و پرده‌های تاریک و روشن گفته‌اند «ان لله سبعین الف حجاب من نور و ظلمة»؛ این حدیث نبوی به عبارات و طرق دیگر نیز روایت شده است؛ مولوی گفته است:

زان‌که هفتصد پردهدارد نور حق/ پرده‌های نور دان چندین طَبق [۳]

***

آن‌که در ذاتش تفکر کردنی است/ در حقیقت آن نظر در ذات نیست

هست آن پندار او، زیرا به راه/ صد هزاران پرده آمد تا اِله

هریکی در پرده‌یی موصول جوست/ وهم او آن است کان خود عین اوست

و نیز در حدیث شریف نبوی است «اول ما خلق الله نوری ابتدعه من نوره» که مراد همان نور وجود، و مقام خلقت و آفرینش است.

و نیز روایت از حضرت امام حسن علیه السلام است که پیغمبر فرمود «خلقت من نور الله عزوجلّ و خلق اهل بیتی من نوری»[۴].

این تعبیرات همه از نوع همان تمثیل و تصویر معانی بسیط عقلی است در پوشش امور حسی جسمانی که برای تودۀ بشر بیشتر قابل فهم و تصور است.

باز از آیات قرآن کریم که سرلوحۀ کتب آسمانی و بزرگترین آیت هدایت انسانی است مثال می‌آورم.

سعادت و شقاوت معنوی، و لذت دائم وجدانی، و آسایش و سکینۀ باطنی، و مقامات عالی روحانی اتقیاء و بندگان صالح و مقربان درگاه الهی را که در حدیث شریف نبوی آمده است «قال الله تعالی اعددت لعبادی الصالحین ما لاعین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر»[۵]؛ در هیئت و لباس مشتهیات نفسانی و لذات و رغایب جسمانی؛ چون مجالس بزم می خواری و باده‌گساری و تنقل انواع میوه و اقسام مرغ بریان؛ و باغ‌های پرگل و میوه و نهرهای آب صافی و جوی‌های شراب و شیر تازه و عسل مصفا و امثال این شهوات نازل که دام فریب و لغزشگاه اهل دنیاست، نشان داده؛ از این قبیل که در صفت بهشت اهل تقوی و پرهیزکاران فرموده است:

«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها اَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیرِ آسِنٍ[۶] وَ اَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُهُ وَ اَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِینَ وَ اَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کلِّ الثَّمَراتِ: سورۀ محمد ج ۲۶».

و در سورۀ واقعه در تعریف مقامات مقربان الهی می‌فرماید:

«یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِاَکوابٍ وَ اَبارِیقَ وَ کأْسٍ مِنْ مَعِینٍ لا یصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا ینْزِفُونَ وَ فاکهَةٍ مِمّا یتَخَیرُونَ وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمّا یشْتَهُونَ: ج ۲۷»؛ و همین مضمون را در سورۀ دیگر فرموده است:

«وَ یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَاَیتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً: دهر ج ۲۹».

تمثیل بهشت بندگان صالح و اهل تقوی به صورت باغ‌های پرنعمت و نهرهای جاری در قرآن کریم بسیار است؛ از آن جمله:

«لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: آل عمران ج ۳ آیه ۱۵»؛ «وَ جَنّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ: توبه ج ۱۰ آیه ۲۱»؛ «وَ جَنّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها: آل عمران ج ۴ آیه ۱۳۶»؛ «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً حَدائِقَ وَ اَعْناباً: سورۀ نبأ ج ۳۰».

این تمثیلات همه به طوری که اشاره کردم برای تفهیم حقایق معنوی و نزدیک کردن معانی لطیف روحانی است به ذهن جامعۀ بشر که حوصلۀ فهم و ادراک آنها از حدود جسم و جسمانیات تجاوز نمی‌کند؛ خود قرآن کریم می‌گوید «کذلِک یبَینُ الله لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ: بقره ج ۲ آیه ۲۴۲».

مولوی در همین زمینه می‌گوید:

باغ گفتم، نعمت بی‌کیف را/ کاصل نعمت‌هاست بی‌شک باغ‌ها

ورنه لا عین رأت، چه جای باغ/ گفت نور غیب را یزدان چراغ

مثل نبود آن مثال آن بود/ تا برد بو آن‌که او حیران بود

اشاره به همان حدیث «لا عین رأت و لا اذن سمعت» و آیۀ نور، که در پیش گفتیم.

[۱] تأویل شیخ رئیس در شرح منظومۀ سبزواری هم نقل شده است. ص ۳۰۷  طبع دوم. و حاصلش این است که مشکات را به مرتبۀ عقل هیولانی تأویل کرده‌اند؛ و «زجاجه» را به مرتبۀ عقل به ملکه؛ و «مصباح» را عقل بالفعل؛ و «نور علی نور» را به عقل مستفاد؛ و نیز «زیت» به قوت حدس که منتهی به قوۀ قدسیه می‌شود تأویل شده است. و فرق مابین فکر و حدس در اصطلاح حکما این است که کشف مجهولات در فکر محتاج تأمل و تدبر و ترتیب قیاس و حرکت ذهن از مطالب به مبادی، و از مبادی به مطالب است؛ اما در حدس تمام مطلب از حد وسط و نتیجه، بدون حرکت فکری، یک‌باره و دفعة واحدة بر ذهن القاء می‌شود؛ و این قوه در مقام کمال منتهی به قوۀ قدسیه می‌شود که «یکادُ زَیتُها یضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» یعنی خودبه‌خود روشنایی می‌دهد هرچند به آتش برنخورده و مدد از دیگری نگرفته باشد.

[۲]  جامع صغیر.

[۳]  تاء «هفتصد» در درج کلام یعنی در خواندن ساقط می‌شود؛ و در بعضی نسخ اصلاً بدون تاء «هفصد» نوشته‌اند. و آن نیز صحیح است.

[۴]  بحار الانوار مجلسی ج ۶٫

[۵]  در کتب شیعی مثل مجالس صدوق، و در کتب اهل سنت مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم هر دو روایت شده است.

[۶]  آسن: آب گندیدۀ بویناک.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *