مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: تنزیل و تاویل
این قبیل آیات که خواندم و اشباه و نظایر آن؛ و همچنین بخشی از احادیث و کلمات مأثورۀ نبوی و ائمۀ دین رضوان الله علیهم اجمعین قطعاً دارای تأویل است؛ همانطور که پارهیی از خوابها محتاج تعبیر است؛ مولوی میفرماید:
کاین حقیقت قابل تأویلهاست/ وین تَوَهم مایۀ تخییلهاست
***
بهر طفل نو، پدر تیتی کند/ گرچه عقلش هندسهی گیتی کند
پس میتوان احتمال داد که شاید یکی از وجوه تسمیه یا تعبیر وحی قرآن کریم همهجا به «تنزیل» و «انزال» مانند «تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: فصلت ج ۲۴» و «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ: سورۀ یس ج ۲۲» و «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِک: بقره ج ۱ آیه ۹۷»؛ «تَبارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ: فرقان ج ۱۸»؛ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ: بنی اسرائیل ج ۱۵ آیه ۸۲»؛ «إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیک الْکتابَ بِالْحَقِّ: سورۀ نساء ج ۵ آیه ۱۰۵» و «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ: سورۀ قدر ج ۳۰»؛ و امثال این آیات که در قرآن کریم فراوان است؛ اشاره به این نکته باشد که برای هدایت و نجات بشر از بدبختی و نکبت گمراهی، معانی عالی آسمانی از صقع مقام شامخ ربوبی، تنزل کرده؛ به این جهت که اولا در ظرف تنگ الفاظ و حروف و کلمات ریخته؛ و ثانیاً از این مرتبه نیز نازلتر و فروتر آمده تا در کسوت و هیئت تمثیلات و به صورت تشبیهات حسی جسمانی نمودار شده؛ و بدین سبب محتاج تأویل است!
اتفاقاً کلمۀ «تأویل» در معنی تعبیر خواب در افصح و ابلغ عبارات عربی که همین قرآن کریم است مکرر به کار رفته؛ از جمله همان آیه است که دربارۀ حضرت یوسف علیه السلام خواندم «وَ یعَلِّمُک مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» یعنی خداوند کریم تعبیر خواب به یوسف میآموزد.
و باز در همین سورۀ یوسف که دوازدهمین سوره از دوازدهمین جزو قرآن مجید است؛ در همان موضوع که خداوند به حضرت یوسف خوابگزاری آموخته بود میگوید «وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ»؛ و جای دیگر از قول دو جوان هم زندانی یوسف است که خوابی دیده بودند و از وی تعبیر میخواستند «نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ»؛ و یوسف در پاسخ ایشان گفت «اَنَا اُنَبِّئُکمْ بِتَأْوِیلِهِ»؛ و نیز در مکالمۀ یوسف با پدرش یعقوب است «یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیای مِنْ قَبْلُ».
و به طور کلی در سورۀ یوسف تنها یکبار مادۀ کلمۀ تعبیر آمده؛ از قول ملک مصر با اصحاب و حواشی خویش «اَفْتُونِی فِی رُءْیای إِنْ کنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ» و باقی همهجا کلمۀ «تأویل» است.
توضیحاً لفظ «تأویل» در اصل به معنی توجیه کردن و برگرداندن ظاهر کلام است بهآنچه در باطن مقصود گوینده باشد؛ برحسب گمان و فهم و عقیدۀ آن کس که صاحب تأویل است؛ و به عبارت دیگر هرچه را که منظور باطنی گوینده برخلاف مدلول ظاهر کلام باشد، تاویل میگویند و بدین معنی نیز در قرآن کریم بسیار آمده است؛ از جمله اینکه در متشابهات قرآن میگوید «وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ الله: آل عمران ج ۳ آیه ۷»؛ در سورۀ یونس و کهف نیز به همین معنی است.
«بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ: یونس ج ۱۱ آیه ۳۹»؛ «سَأُنَبِّئُک بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیهِ صَبْراً: کهف ج ۱۵ آیه ۷۸»؛ «ذلِک تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْراً: کهف آیۀ ۸۲».
گویا در موضوع خواب و خواببینی و خوابگزاری بیش از آن مقدار که وضع این رساله اقتضا داشت گفتوگو کردم؛ خدا کند که این داستانهای خوابآور موجب بیداری قلوب خفتگان باشد، و خوابناکان را از خواب غفلت برانگیزد؛ و خوابهای سوداناک ما طلیعۀ طلوع آفتاب معرفت در روحهای تیرۀ ظلمانی واقع شود؛ و شام تار ما را مبدل به صبح روشن کند؛ چه به قول مولوی:
خواب، بیداری است چون با دانش است/ وای بیداری که با نادان نشست
***
گفت سوداناک خوابی دیدهام/ در دل شب، آفتابی دیدهام
و نیز دعا میکنیم که خداوند کریم ما را از عشوههای وسواس نفس اماره و فریبکاریهای روح فسوت کار شیطانی نجات بدهد؛ و از پرتو نیکان ما را نیکی بخشد؛ که باز به گفتۀ مولوی:
خوابناکی کو ز یَقظَه میجهد/ دایۀ وسواس عشوهش میدهد
رو بخسب ای جان که نگذاریم ما/ که کسی از خواب بجهاند تو را
برجه ای عاشق برآور اضطراب/ بانگ آب و تشنگی، و آنگاه خواب
***
خوابناکی لیک هم بر راه خسب/ الله الله بر ره الله خسب
تا بود که سالکی بر تو زند/ از خیالات نُعاست برکند [۱]
خفته را گر فکر گردد همچو موی/ او از آن رقت نیابد راه کوی
خفته میبیند عطشهای شدید/ آب اقرب منه من حبل الورید [۲]
***
موج بر وی میزند بیاحتراز/ خفته پویان در بیابان دراز
باری این بحث را کوتاه میکنم و بر سر مباحث دیگر میروم و من الله التوفیق.
[۱] نعاس به ضم نون:چرت اول خواب.
[۲] اشاره است به آیۀ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: سورۀ ق ج ۲۶»؛ باز مولوی در جای دیگر گفته است:
آنچه حق است اقرب از حبل الورید/ تو فکندی تیر فکرت را بعید
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!