مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: نیروی اراده و ایمان، وفور عقل و شعور ذاتی، قوت و صفای روح

اصل سخن ما بر سر «سبب و سرمایۀ کرامات و خرق عادات» بود؛ و به‌آن مناسبت قصۀ رؤیای صادق و تعبیر خواب و تمثیلات انبیا و اولیا پیش آمد؛ اکنون باز بر سر سخن اول می‌روم.

شنیدید که مولوی در مقام توجیه و تعلیل غیب‌بینی و غیب‌دانی اولیا گفت:

غفلت از تن بود، چون تن روح شد/ بیند او اسرار را بی‌هیچ بد

شرح و تفسیر آن را نیز تا آنجا که گنجایش داشت و مناسب حال و مقام بود، از بنده شنیدید؛ و در ضمن دانستید که این دلیل اختصاص به کشف مغیبات حوادث، و اشراف بر ضمایر و سرایر خلق ندارد؛ بلکه دیگر انواع کرامات و خرق عادات را نیز در بر می‌گیرد.

و نیز گفتیم که این دلیل تقریباً همانست که در کتب کلام و فلسفۀ اسلامی در مبحث «نبوات و منامات» و «اصول معجزات و کرامات» گفته‌اند.

علاوه می‌کنم که این مسائل در مثنوی شریف به کرات و مرات مورد بحث واقع شده؛ و مولوی در هرجا به مناسبت مقام با تقریر دلیل و بیانی تازه امکان صدور معجزات و کرامات و خرق عادات را تصدیق و اثبات کرده است؛ از این قبیل که در پاره‌ای از مواضع به قضیۀ فناء فی الله و اتصال ارواح پاک اولیا و مردان خدا به حق‌تعالی، و کسب علم و قدرت از مبدأ فیاض الهی، متمسک شده، و حدیث معروف «بی یسمع و بی یبصر و بی یبطش» را که در فصول قبل به تفصیل گذشت؛ و نیز حدیث مشهور «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله» را برای تسجیل و تأیید نظر خویش آورده است.

شیخ کو یَنظُر بِنورِ الله شد/ از نهایت وز نخست آگاه شد

***

نیست آن یَنظُر بِنورِ الله گزاف/ نور ربانی بود گردون شکاف

***

و آن‌که او یَنظُر بِنورِ الله بود/ هم ز مرغ و هم ز مور آگه بود

این نوع سخنان را در گفته‌ها و نوشته‌های دیگر عرفا و صوفیه هم می‌بینیم؛ اما هیچ‌کدام لطف و مزه و اسلوب بیان و تقریرات و تمثیلات شعری و تحقیقات عرفانی مولوی را ندارد.

اینجا می‌خواهم یک جمله را بر گفته‌های قبل بیفزایم؛ و آن این است که سبب و سرمایۀ اصلی جمیع اعمال و افعال غریب شگفت‌انگیز که از انسان صادر می‌شود؛ خواه در شمار معجزات و کرامات باشد؛ و خواه از نوع نوادر هنرها و صنایع و دانش‌های عجیب دیریاب که مخصوص بعضی اشخاص است؛ هرچه گو باش، مایۀ عمده و اساسی همۀ آنها نیروی ایمان و وفور عقل و شعور ذاتی و قوت و صفای روح و سرشت انسانی است؛ و توجیهات و تعلیلات که فلاسفه و عرفا و صوفیه و متشرعان هرکدام برحسب فهم و ذوق و سلیقه و مشرب و اصطلاح خود در این مسائل نموده‌اند؛ و نمونۀ آن را در فصول پیش شنیدید؛ دست آخر همه به همین اصول کلی برمی‌گردد که خلاصه و محصول آن را به طور مختصر و فشرده تقدیم شنوندگان کردم «عباراتنا شتی و وجهک واحد».

باز یکی از اقوال مشهور حکما و متکلمان اسلامی در مبحث «نبوات و منامات» این است که می‌گویند اصول معجزات و کرامات سه چیز است؛ یکی قوت تعقل که آن را قوۀ علامۀ عقل نظری می‌گویند؛ دیگر قوت تخیل و نیروی متخیله؛ سه دیگر نیروی حرکت و عمل که آن را قوۀ فعاله نفس ناطقه می‌خوانند.

اگر درست دقت و بررسی کنیم؛ برگشت این سه اصل نیز به همان اصول است که ما گوشزد کردیم.

نیروی خلاقۀ اراده که صوفیه از آن به «همت» تعبیر می‌کنند؛ و این جمله از ارباب حکمت و عرفان معروف است که «العارف یخلق بالهمة»؛ مولود قوت ایمان است؛ و ایمان محصول مرتبۀ حق الیقین، و حصول قطع و تصدیق جازم قاطعی است که هیچ شک و شبهه‌یی به ارکان آن خلل نرساند؛ و هیچ تردید و وسواس و دودلی در آن راه نداشته باشد؛ خواه ایمان به خدا و رسول؛ و خواه ایمان به علم و معرفت، یا هنر و صنعت و امثال آن.

خلاصه این‌که مقصود، ایمان حقیقی واقعی است که قلب و زبان و عمل یعنی تمام وجود انسان چیزی را تصدیق کرده و بدان اعتقاد داشته باشد؛ نه فقط ایمان لفظی قولی که مثلاً در لفظ بگویند «آمنا بالله و کتبه و رسله»[۱] اما دل با زبان و عمل، یکی نباشد؛ و هزاران شک و تردید و وسواس مانند موش و موریانه بر در و دیوار عقاید ایشان رخنه کرده باشد.

هرگاه کسی به‌آن درجه از قوت اراده و ایمان رسید؛ ممکن است بر کشف مغیبات و اشراف بر ضمایر و تصرف در نفوس خلق قدرت پیدا کند.

بیان شیوای رازگشای مولوی از این راز معنوی خوب پرده‌گشایی کرده که فرموده است:

چون سلیمان باش بی‌وسواس و ریو/ تا تو را فرمان برد جنی و دیو

خاتم تو این دل است و هوش دار/ تا نگردد دیو را خاتم شکار

***

پنبۀ وسواس بیرون کن ز گوش/ تا به گوشت آید از گردون خروش

***

پس محل وحی گردد گوش جان/ وحی چه بود، گفتن از حس نهان

یادآوری می‌کنم که قوۀ فراست و حدس صائب، مولود وفور عقل و هوش و کیاست ذاتی است؛ و قوت و صفای روح و سرشت؛ هم سرمایۀ ایمان است؛ و هم منشأ نیروی عمل و قوت حرکت و حدوث و امکان صدور غرایب اعمال و افعال؛ که قسمی از آن را جزو معجزات و کرامات؛ و قسمی از آن را داخل نوادر هنرها و صنایع و علوم بشری، یا از نوادر خلقت و آفرینش شمرده‌اند

[۱]  مأخوذ است از آیۀ «آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کلٌّ آمَنَ بِالله وَ مَلائِکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ: بقره ج ۳ آیه ۲۸۵».

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *