غزل ۱۱۶۱ مولانا

 

۱ مُطربا عیش و نوش از سَر گیر یک دو اَبْریشَمَک فروتَر گیر
۲ نَنگ بُگْذار و با حَریفْ بِساز جَنگْ بُگْذار جام و ساغَر گیر
۳ لُطفِ گُل بین و جُرمِ خارْ مَبین جَعْد بُگْشا و مُشک و عَنْبَر گیر
۴ فَربه از توست آسْمان و زمین این یک اِسْتاره را تو لاغَر گیر
۵ دارویِ فَربَهیِّ خَلْق تویی فَربَهَش کُن چو خواهی و بَرگیر
۶ خُرَّمَش کُن به یک شِکَرخنده شِکَّری را زِ مصر کمتَر گیر
۷ بَخْت و اِقْبالْ خاکِ پایِ تواَند هر چه می‌بایَدَت مُیَسَّر گیر
۸ چون که سَعْد و ظَفَر غُلامِ توانَد دُشمَنَت را هزار لشکَر گیر
۹ ای دل اَرْ آب کوثَرَت باید آتشِ عشق را تو کوثَر گیر
۱۰ گر غُلامیِّ قیصرَت باید بَنده‌اَش را قُباد و قیصَر گیر
۱۱ هر کِه را نَبْضِ عشقْ می‌نَجَهَد گَر فَلاطون بُوَد تواَش خَر گیر
۱۲ هر سَری کو زِ عشقْ پر نَبُوَد آن سَرَش را زِ دُمْ مُوخَّر گیر
۱۳ هین مگو رازِ شَمسِ تبریزی مَکُن اِسْپید و جامِ اَحْمَر گیر

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *