غزل ۱۴۰۱ مولانا

 

۱ کوه نِیَم، سنگ نِیَم، چون که گُدازان نَشَوَم؟ دیدم جَمعیّتِ تو، چون که پَریشان نَشَوَم؟
۲ کوه زِ کوهی بِرَوَد، سنگ زِ سنگی بِشَود پس من اگر آدمی اَم، کمتر از ایشان نَشَوَم
۳ آهنِ پولاد و حَجَر، در کَفِ تو موم شود من که همه مومِ تواَم، چون که بدین سان نَشَوَم؟

 

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *