غزل ۱۴۵۹ مولانا

 

۱ تا عاشقِ آن یارم،‌ بی‌کارم و بر کارم سَرگشته و پابَرجا، مانندهٔ پَرگارم
۲ مانندهٔ مِرّیخی، با ماه و فَلَک خَشمَم وَزْ چَرخِ کُلَه‌زَرّین، در نَنگم و در عارم
۳ گَر خویشِ مَنی یارا می‌بین که چه‌ بی‌خویشم زَاسْرار چه می‌پُرسی، چون شُهره و اِظْهارم؟
۴ جُز خونِ دلِ عاشق، آن شیر نَیاشامَد من زادهٔ آن شیرم، دلْ جویَم و خون‌خوارم
۵ رَنْجورم و می‌دانی، هم فاتحه می‌خوانی ای دوست‌ نمی‌بینی، کَزْ فاتحه بیمارم؟
۶ حَلّاجِ اشارت‌گو، از خَلْق به دار آمد وَزْ تُندیِ اسرارم، حَلّاج زَنَد دارَم
۷ اِقْرار مَکُن خواجه من با تو‌ نمی‌گویم من مُرده‌ نمی‌شویَم، من خاره‌ نمی‌خارم
۸ ای مُنْکِرِ مَخْدومیِ شَمسُ الْحَقِ تبریزی زِاقْرارِ چو تو کوری، بیزارم و بیزارم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *