غزل ۱۵۶۶ مولانا
۱ | تا با تو قَرین شُدهست جانم | هر جا که رَوَم به گُلْسِتانم | |
۲ | تا صورتِ تو قَرینِ دل شُد | بر خاکْ نِیَم بر آسْمانم | |
۳ | گَر سایه من دَرین جهان است | غم نیست که من در آن جهانم | |
۴ | من عاریهاَم در آن که خوش نیست | چیزی که بدان خوشَم من آنم | |
۵ | در کَشتیِ عشق خُفتهاَم خوش | در حالَتِ خُفتگی رَوانم | |
۶ | امروزْ جَمادها شِکُفتهست | امروزْ میانِ زندگانم | |
۷ | چون عَلَّمَ بِالْقَلَم رَهَم داد | پس تَخته نانِبِشته خوانم | |
۸ | چون کانِ عَقیق در گُشادهست | چه غم که خَراب شُد دُکانم؟ | |
۹ | زان رَطْلِ گِران دِلَم سَبُک شُد | گَر دل سَبُک است سَرگِرانم | |
۱۰ | ای ساقیِ تاج بَخش پیش آ | تا بر سَر و دیدهاَت نشانم | |
۱۱ | جُز شمع و شِکَر مگوی چیزی | چیزی بِمَگو که من ندانم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!