غزل ۱۵۷۷ مولانا

 

۱ امروزْ نیم مَلول شادم غَم را همه طاقْ بَرنَهادم
۲ بر سَبْلَتِ هر کجا مَلولی است گَر میرِ من است و اوسْتادم
۳ امروزْ میانْ به عیش بَستم روبَند زِ رویِ مَهْ گُشادم
۴ امروز ظَریفَم و لَطیفَم گویی که مَگَر زِ لُطفْ زادم
۵ یاری که نداد بوسه از ناز او بوسه بِجُست و من ندادم
۶ من دوشْ عَجَب چه خواب دیدم؟ کِامْروز عَظیم بامُرادم
۷ گفتی تو که رو که پادشاهی آری که خوش و خُجَسته بادم
۸ بی ساقی و‌‌ بی‌شرابْ مَستم بی تَخت و کلُاهِ کیْقُبادم
۹ در من زِ کجا رَسَد گُمان‌ها سُبْحان اللّهْ کجا فُتادم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *