غزل ۱۶۰۷ مولانا

 

۱ زِ فَلَک قوت بگیرم، دَهَن از لُوت بِبَندم شِکَم اَرْ زار بِگِرید، منِ عَیّار بِخَندم
۲ مَثَلِ بُلبُلِ مَستم، قَفَصِ خویش شِکَستم سویِ بالا بِپَریدم، که من از چَرخِ بُلندم
۳ نه چُنان مَست و خَرابم، که خورَد آتش و آبم هَمگی غَرقِ جُنونَم، هَمگی سِلْسِله‌مَندم
۴ کُلَه اَرْرفت بُرو گو: نه کَلَم سِلْسِله­‌مویَم خَر اگر مُرد بُرو گو که بَرین پُشتِ سَمَنْدم
۵ همه پُرباد از آنَم که مَنَم نای و تو نایی چو تویی خویشِ من ای جان، پِیِ این خویش پَسَندم
۶ زِپِیِ قَند و نَباتِ تو بَسی طَبْله شِکَستم زِپِیِ آبِ حَیات تو بَسی جوی بِکَندم
۷ چو تویی روحْ جهان را، جِهَتِ چَشمِ بَدان را اگرم پاک بِسوزی، سِزَد ایرا که سِپَندم
۸ اگر از سوزْ چو عودَم، وَگَر از سازْ چو عیدم نه از آن عید بِخَندم، نه ازین عودْ بِرَندم؟
۹ سَرِ سودایِ تو دارم، سَرِ اندیشه نَخارم خَبَرم نیست که چونَم، نَظَرم نیست که چَندم
۱۰ تُرُشی نیست در آن خَد، تُرُش او کرد به قاصد که اگر روتُرُشَم من، نه همان شَهْدم و قَندم؟
۱۱ چو دِلَم مَستِ تو باشد، همه جان‌­هاست غُلامَم وَگَر از دستِ تو آید، نکُند زَهرْ گَزَندم
۱۲ طَرَفِ سِدْرهٔ جان را، تو فروکَش به کَفَم نِهْ سویِ آن قَلعهٔ عالی، تو بَرانداز کَمَنْدَم
۱۳ نه بَرین دَخْل بِچَفْسَم، نه ازین چَرخْ بِتَرسَم چو فُزون خرج کُنم من، نه فُزون دَخلْ دَهَنْدم؟

#امیر_آرام     دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *