غزل ۱۹۰ مولانا

 

۱ با آن که می‌رَسانی، آن بادهٔ بَقا را بی تو نمی‌گُوارَد، این جامِ باده ما را
۲ مُطربْ قَدَح رَها کُن، زین گونه ناله‌ها کُن جانا یکی بَها کُن، آن جِنْسِ بی‌بَها را
۳ آن عشقِ سِلْسِلَه ت را، وان آفَتِ دِلَت را آن چاهِ بابِلَت را، وان کانِ سِحْرها را
۴ بازآر بارِ دیگر، تا کارِ ما شود زَر از سَر بگیر از سَر، آن عادتِ وَفا را
۵ دیوِ شِقا سِرِشته، از لُطفِ تو فرشته طُغْرایِ تو نِبِشته، مَر مُلْکَتِ صَفا را
۶ در نورَت ای گُزیده، ای بر فَلَک رَسیده من دَم به دَم بِدیده، اَنْوارِ مُصطَفا را
۷ چون بسته گشت راهی، شُد حاصلِ من آهی شُد کوه هَمچو کاهی، از عشقِ کَهْرُبا را
۸ از شَمسِ دینِ چون مَهْ، تبریز هست آگَهْ بِشْنو دُعا و گَهْ گَهْ، آمین کُن این دُعا را

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *