غزل ۱۹۷ مولانا
۱ | ای بَنده بازگَرد، به دَرگاهِ ما بیا | بِشْنو زِ آسْمانها، حَیَّ عَلَی الصَّلا | |
۲ | دَرهایِ گُلْسِتان زِ پِیِ تو گُشاده ایم | در خارْزار چند دَوی، ای بِرهنه پا؟ | |
۳ | جان را من آفریدم و دَردیش دادهاَم | آن کَس که دَرد داد، هَمو سازَدَش دَوا | |
۴ | قَدّی چو سَرو خواهی، در باغِ عشقْ رو | کین چَرخِ کوژپُشت کُند قَدِّ تو دوتا | |
۵ | باغی که برگ و شاخَش، گویا و زنده اند | باغی که جان ندارد، آن نیست جانْ فَزا | |
۶ | ای زنده زاده چونی، از گَندِ مُردگان؟ | خود تاسه مینگیرد ازین مُردگان تو را؟ | |
۷ | هر دو جهان پُر است زِ حَیِّ حَیات بَخش | با جانِ پنج روزه قَناعَت مَکُن زِ ما | |
۸ | جانها شِمارِ ذَرّه مُعَلَّق هَمیزَنند | هر یک چو آفتاب در اَفْلاکِ کِبْریا | |
۹ | ایشان چو ما زِ اوَّلْ خُفاش بودهاند | خُفاشْ شَمس گشت از آن بَخشش و عَطا |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!