غزل ۲۰۸ مولانا

 

۱ از جِهَتِ رَه زدن، راه دَرآرَد مرا تا به کَفِ رَه زَنان باز سِپارَد مرا
۲ آن که زَنَد هر دَمی، راهِ دو صد قافله من چه زَنَم پیشِ او؟ او به چه آرَد مرا؟
۳ من سَر و پا گُم کُنم، دلْ زِ جهان بَرکَنَم گَر نَفَسی او به لُطْف، سَربِنَخارَد مرا
۴ او رَهِ خوش می‌زَنَد، رَقص برآن می‌کُنم هر دَم بازیِّ نو، عشقْ بَر آرَد مرا
۵ گَهْ به فُسوس او مرا گوید کُنجی نِشین چون که نِشینَم به کُنج، خود به دَرآرَد مرا
۶ زَ اوّلِ امروزم او، می بِپَرانَد چو باز تا که چه گیرد به من؟ بر کِه گُمارَد مرا؟
۷ هِمَّتِ من هَمچو رَعد، نُکتهٔ من هَمچو اَبر قطره چَکَد زَابْرِ من، چون بِفَشارَد مرا
۸ ابرِ من از بامْداد، دارد از آن بَحر داد تا که زِ رَعد و زِ باد، بر کِه بِبارَد مرا؟
۹ چون که بِبارَد مرا، یاوه ندارد مرا در کِفِ صد گونْ نَبات، بازگُذارَد مرا

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *