غزل ۲۲۶۱ مولانا
۱ | بوقَلَمون چند از اِنْکارِ تو؟ | در کَفِ ما چند خَلَد خارِ تو؟ | |
۲ | یارِ تو از سِرِّ فَلَک واقِف است | پس چه بُوَد پیش وِیْ اسرارِ تو؟ | |
۳ | چند بگویی که همین بار و بَس؟ | چند ازین، چند ازین بارِ تو؟ | |
۴ | ای زِ تو بیمارْ حَبیب و طَبیب | بسته زِ ناسورِ تو تیمارِ تو | |
۵ | خورده میِ غَفلَت و مُنْکِر شُده | بویِ دَهانَت شُده اِقْرارِ تو |
ای بوقلمون صفت (کسی که شخصیت ثابتی ندارد) تا کی می خواهی ما را انکار کنی؟ تا کی خار تو در دست ما فرو رود؟
یار تو از اَسرار فلک آگاه است پس بدان که دانستن اسرار تو برای او کار راحتی است.
تا کی می گویی همین یک بار انجام می دهم؟ تا کی این حرف را تکرار می کنی؟
دوست و طبیب به خاطر کارهای تو بیمار شده اند.
تو از شراب غفت نوشیده ای و آن را انکار می کنی ولی بوی دهان تو (حرفهایی که می زنی) اقراری بر آن است.
۹۸/۰۹/۱۷
سلام
لطفا در معنی غزل ۲۲۶۱ راهنمایی بفرمایید. بسیار امر مهمی هست برای بنده.
ممنون
درود به شما. معنای تقریبی قرار داده شد.