غزل ۲۲۸۹ مولانا
۱ | دایم پیشِ خود نَهی آیِنِه را، هرآینه | زان که نَظیر نیستَت جُز که دَرونِ آیِنِه | |
۲ | در تو کجا رَسَم، تو را هَمچو خیالِ رویِ تو | در دل و جان و در نَظَر مَنْظَره هست و جایْ نه | |
۳ | هم تو مُنَزَّهی زِجا، هم همه جایْ حاضری | آیَتِ بیچگونگی در تو و در مُعاینه | |
۴ | از سویِ تو مُوحِّدی، از سویِ من مُشَبِّهی | جانِبِ تو مُواصله، جانِبِ من مُباینه |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!