غزل ۲۳۰۹ مولانا

 

۱ من بی‌خود و تو بی‌خود، ما را که بَرَد خانه؟ من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟
۲ در شهر یکی کَس را هُشیار نمی‌بینم هریک بَتَر از دیگر، شوریده و دیوانه
۳ جانا به خَرابات آ، تا لَذَّتِ جانْ بینی جان را چه خوشی باشد، بی‌صُحبَتِ جانانه؟
۴ هر گوشه یکی مَستی، دستی زَبَرِ دستی وان ساقیِ هر هستی، با ساغَرِ شاهانه
۵ تو وَقْفِ خَراباتی، دَخْلَت میْ و خَرجَت میْ زین وَقْف به هُشیاران مَسْپار یکی دانه
۶ ای لولی بَربَط‌‌زن، تو مَست تَری یا من؟ ای پیشِ چو تو مَستی، اَفْسونِ من افسانه
۷ از خانه بُرون رفتم، مَستیم به پیش آمد در هر نَظَرش مُضْمَر صد گُلْشَن و کاشانه
۸ چون کَشتیِ بی‌لَنْگَر، کَژْ می‌شُد و مَژْ می‌شُد وَزْ حَسرتِ او مُرده صد عاقل و فَرزانه
۹ گفتم زِ کجایی تو؟ تَسْخَر زد و گفت ای جان نیمیم زِ تُرکِستان، نیمیم زِ فَرغانه
۱۰ نیمیم زِ آب و گِل، نیمیم زِ جان و دل نیمیم لبِ دریا، نیمی همه دُردانه
۱۱ گفتم که رفیقی کُن با من، که مَنَم خویشَت گفتا که بِنَشناسَم من خویش زِ بیگانه
۱۲ من بی‌دل و دَستارم، در خانهٔ خَمّارم یک سینه سُخَن دارم، هین شرح دَهَم یا نه؟
۱۳ درحَلقهٔ لَنْگانی، می‌باید لَنْگیدن این پَند نَنوشیدی از خواجهٔ عَلْیانه
۱۴ سَرمَستِ چُنان خوبی، کِی کم بُود از چوبی؟ بَرخاست فَغان آخِر از اُسْتُنِ حَنّانه
۱۵ شَمسُ الْحَقِ تبریزی از خَلْق چه پَرهیزی؟ اکنون که دَراَفکَندی صد فِتْنهٔ فَتّانه

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش     دانلود فایل

#علیرضا_عصار      دانلود فایل

#حمیدرضا_خجندی      دانلود فایل

#احمد_ظاهر      دانلود فایل

#محسن_نامجو    دانلود فایل

5 پاسخ
  1. موهوم
    موهوم گفته:

    ابوالمحامد(سیف فرغانی!) :
    آنجا که عشق سلطنت خود کند پدید نه شرع حکم دارد و نه عقل اعتبار

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *