غزل ۲۶۲۴ مولانا
۱ | بَرخیز که جان است و جهان است و جوانی | خورشید بَرآمَد، بِنِگَر نورفَشانی | |
۲ | آن حُسن که در خوابْ هَمیجُست زُلَیخا | ای یوسُفِ اَیّام، به صد رَهْ بِهْ ازانی | |
۳ | بَرخیز که آویخت تَرازوی قیامت | بَرسَنْج بِبین که سَبُکی یا تو گِرانی | |
۴ | هر سویْ نشانیست زِ مَخلوقْ به خالِق | قانِع نشود عاشقِ بیدل به نشانی | |
۵ | هر لحظه زِ گَردون بِرَسَد بانگْ که ای گاو | ما راهِ سَعادت بِنِمودیم، تو دانی | |
۶ | بَرخیز و بیا دَبدَبهٔ عُمرِ اَبَد بین | تا بازرَهی زود از این عالَمِ فانی | |
۷ | او عُمرِ عزیز است، ازو چاره نداری | او جانِ جهان آمد و تو نقشِ جَهانی | |
۸ | بر صورتِ سنگین بِزَنَد، روح پَذیرد | حیف است کَزین روحْ تو مَحروم بِمانی | |
۹ | او کانِ عقیق آمد و سرمایهٔ کانها | در کانِ عَقیق آی، چه دربَندِ دُکانی؟ |
سلام و خداقوت🌻
لطفا در بیت ۳ مصرع ۲ “سبکییا” را به “سبکی یا” ویرایش بفرمایید.