غزل ۲۶۴۵ مولانا
۱ | بِخوردم از کَفِ دِلْبَر شرابی | شُدم مَعْمور و در صورت خَرابی | |
۲ | گُزیدم آتشِ پنهانِ پنهان | کَزو اَنْدَر رُخَم پیداست تابی | |
۳ | هزاران نُکته در عالَم بِگُفتم | زِعشق و هیچ نَشنیدم جوابی | |
۴ | گَهی سوزد دِلَم، گَهْ خام گَردد | به مانندِ دِلَم نَبْوَد کَبابی | |
۵ | مرا آن مَهْیکی شکلی نِمودهست | که سیصد مَهْ نَبینَد آن به خوابی | |
۶ | مَنَم غَرقه به بَحْرِ اَنْگَبینی | که زنبور از کَفَش یابَد لُعابی | |
۷ | بهشت اَنْدَر رَهَش کمتر حِجابی | خِرَد پیشِ مَهَش، کمتر سَحابی | |
۸ | جهان را جُمله آبِ صافْ میبین | که ماهی میدَرخشَد اَنْدَر آبی | |
۹ | اگر با شَمسِ تبریزی نِشینی | ازان مَهْ بر تو تابَد ماهتابی |
از محبوب خویش شرابی نوشیدم که باطن و درون مرا آباد کرد و ظاهرم را در نظر (کوتهبینان ظاهرنگر) خراب کرد.
در بیان عشق هزاران نکته در این دنیا گفتم ولی (دریغا) که هیچ گوش شنوایی نیافتم که سخنانم را دریابد و پاسخی (درخور) بیان کند.
برای اینکه بتوانی از نور و روشنایی شمس تبریزی بهره ببری، باید همنشین و قرین سخن او باشی.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!