غزل ۳۲۶ مولانا
۱ | حالَت دِهْ و حیرت دِه، ای مُبدعْ بیحالَت | لیلی کُن و مَجنون کُش، ای صانِعِ بیآلَت | |
۲ | صد حاجَتِ گوناگون، در لیلی و در مَجنون | فریادکُنان پیشَت کِای مُعْطیِ بیحاجَت | |
۳ | انگشتریِ حاجَت، مُهریست سُلَیمانی | رَهنست به پیشِ تو، از دست مَدِه صُحبت | |
۴ | بُگْذشت مَهِ توبه، آمد به جهانْ ماهی | کو بِشْکَند و سوزد، صد توبه به یک ساعت | |
۵ | ای گیجسَری کان سَر گیجیده نگردد ز او | ویْ گولدلی کان دلْ یاوه نکُند نیَّت | |
۶ | ما لَنْگ شُدیم اینجا، بَربَنْد دَرِ خانه | چَرَّنده و پَرَّنده، لَنْگَند در این حَضرت | |
۷ | ای عشقْ تویی کُلّی، هم تاجی و هم غُلّی | هم دَعوتِ پیغامبر، هم دَه دلیِ امَّت | |
۸ | از نیست بَرآوَرْدی، ما را جِگَری تشنه | بَردوختهای ما را، بر چَشمۀ این دولت | |
۹ | خارَم زِ تو گُل گشته، وَ اجْزا همه کُل گشته | هم اوَّلِ ما رَحمَت، هم آخِرِ ما رَحمَت | |
۱۰ | در خارْ بِبین گُل را، بیرون همه کَس بیند | در جُزوْ بِبین کُل را، این باشد اَهْلیَّت | |
۱۱ | در غوره بِبین میْ را، در نیست بِبین شیء را | ای یوسُفِ در چَهْ بین شاهَنْشَهی و مُلْکَت | |
۱۲ | خاری که ندارد گُل، در صَدرِ چَمَن نایَد | خاکی زِ کجا یابَد بیروحْ سَر و سَبْلَت | |
۱۳ | کَف میزَن و زین میدان تو مَنشَاءِ هر بانگی | کاین بانگِ دو کَف نَبْوَد، بیفُرقَت و بیوُصلَت | |
۱۴ | خامُش که بهار آمد، گُل آمد و خار آمد | از غَیب بُرون جَسته، خوبانْ جهتِ دَعوت |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!