غزل ۳۹۹ مولانا
۱ | آخِر ای دِلبَر نه وَقتِ عِشرت انگیزی شُدهست؟ | آخِر ای کانِ شِکَر وَقتِ شِکَرریزی شُدهست | |
۲ | تو چو آبِ زندگانی ما چو دانه زیرِ خاک | وَقتِ آن کَزْ لُطفِ خود با ما دَرآمیزی شُدهست | |
۳ | گَر بِپوسَم هَمچو دانه عاقِبَت نَخْلی شَوَم | زان که جُمله چیزها چیزی زِ بیچیزی شُدهست | |
۴ | زین سپَس با من مَکُن تیزی تو ای شمشیرِ حَق | زان که از لُطفِ تو زاتشْ تُندی و تیزی شُدهست | |
۵ | جان کَشیدم پیشِ عشقَش گفت کو چیزی دِگَر؟ | گفتم آخِر حالِ جان زین سان زِ بیچیزی شُدهست | |
۶ | چون حِجابِ چَشمِ دل شُد چَشمِ صورت لاجَرَم | شَمسِ تبریزی حِجابِ شَمسِ تبریزی شُدهست |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!