غزل ۴۴۸ مولانا

 

۱ امروزْ روز نوبَتِ دیدارِ دِلْبَر است امروزْ روزِ طالِع خورشیدِ اَکْبر است
۲ دی یارْ قَهْرباره و خونْ خواره بود لیک امروزْ لُطفِ مُطْلَق و بیچاره پَروَر است
۳ از حور و ماه و روح و پَری هیچ دَم مَزَن کان‌ها به او نَمانَد او چیزِ دیگر است
۴ هر کَس که دید چهرهٔ او نَشُد خراب او آدمی نباشد او سَنگِ مَرمَر است
۵ هر مومنی که زاتشِ او باخَبَر بُوَد در چَشمِ صادقانِ رَهِ عشقْ کافر است
۶ ای آن کِه باده‌هایِ لَبَش را تو مُنْکِری در چَشمِ من نِگَر که پُر از میْ چو ساغَر است
۷ زد حَلْقه روحِ قُدس مَهِ من بِگفت کیست؟ آواز داد او که کَمین بَنده بر دَر است
۸ گفتا که با تو کیست؟ بِگفت او که عشقِ تو گفتا کجاست عشق؟ بِگفت اَنْدَر این بَر است
۹ ای سیم‌بَر به من نَظَری کُن زکاتِ حُسن کاین چَشمِ من پُر از دُر و رُخْسار از زَر است
۱۰ گفت از شِکافِ دَر تو به من دَرنِگَر از آنکْ دستیم بر دَرِ تو و دستیم بر سَر است
۱۱ گفتا که ذَرّه ذَرّه جهان عاشقِ مَنَند رو رو که این مَتاعْ بَرِ ما مُحَقَّر است
۱۲ پیش آ تو شَمسِ مَفْخَرِ تبریز شاهِ عشق کین قِصّهٔ پُرآتش از حَرفْ بَرتَر است

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش       دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *