غزل ۴۷۹ مولانا
۱ | سِتیزه کُن که زِ خوبانْ سِتیزه شیرین است | بَهانه کُن که بُتان را بَهانهْ آیین است | |
۲ | ازان لَبِ شِکَرینَت بَهانههایِ دروغ | به جایِ فاتحه و کافها و یاسین است | |
۳ | وَفا طَمَع نکُنم زان که جورْ خوبان را | طبیعت است و سِرِشت است و عادت و دین است | |
۴ | اگر تُرُش کُنی و رو زِ ما بِگَردانی | به قاصِد است و به مَکْر است و آن دروغین است | |
۵ | زِ دستِ غیرِ تو اَنْدَر دَهانِ من حَلْوا | به جانِ پاکِ عزیزانْ که گُرزِ رویین است | |
۶ | هزار وَعده دِه آن گَهْ خِلاف کُن همه را | که آن سَراب که اَرْزَد صد آبِ خوشْ این است | |
۷ | زَرْ او دَهَد که رُخَش از فِراقْ هَمچو زَر است | چرا دهد زَر و سیم آن پَری که سیمین است | |
۸ | جوابِ هَمچو شِکَرْ او دَهَد که مُحتاج است | جوابِ تَلْخْ تو را صد هزار تَمکین است | |
۹ | جَمال و حُسنِ تو گنج است و خویِ بَدْ چون مار | بَقایِ گنجِ تو بادا که آن بُرونین است | |
۱۰ | قُماشِ هستیِ ما را به نازِ خویش بِسوز | که آن زَکاتِ لَطیفَت نَصیبِ مِسکین است | |
۱۱ | بُرونِ دَر همه را چون سگانِ کو بِنِشان | که در شَرَفْ سَرِ کویِ تو طورِ سینین است | |
۱۲ | خورَند چوبِ خلیفه شَهانْ چو شاه شوند | جَفایِ عشق کَشیدن فَنِ سَلاطین است | |
۱۳ | امامْ فاتحه خوانَد مَلَک کُند آمین | مرا چو فاتحه خواندم امیدِ آمین است | |
۱۴ | هر آن فریب کَزْ اندیشهٔ تو میزاید | هزارْ گوهر و لَعْلَش بَها و کابین است | |
۱۵ | چُنان که مدرسهٔ فِقْه را بُرون شوهاست | بدان که مدرسهٔ عشق را قوانین است | |
۱۶ | خَمُش کنیم که تا شرحِ آن بگوید شاه | که زنده شَخصِ جهانْ زان گُزیده تَلْقین است |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!