غزل ۶۵۴ مولانا
۱ | هر نُکته که از زَهرِ اَجَلْ تَلْختَر آید | آن را چو بگوید لَبِ تو چون شِکَر آید | |
۲ | در چاهِ زَنَخْدانِ تو هر جانْ که وَطَن ساخت | زود از رَسَنِ زُلْفِ تو بر چَرخْ بَر آید | |
۳ | هین توشه دِهْ از خوشهٔ ابرویِ ظَریفَت | زان پیش که جان را زِ تو وَقتِ سَفَر آید | |
۴ | از دعوت و آوازِ خوشَت بویِ دل آید | لَبَّیک زَنَم نَفْخهٔ خونِ جِگَر آید |
اگر عیب من از از لب های تو بیان شود، حتی اگر از زهر تلختر باشد، برای من شیرین است.
در گودی چانه تو هرکسی که جای بگیرد، زُلف تو برایش همچو طنابی خواهد بود که با آن به آسمان معرف می رود.
چاه زَنَخْدانِ : گودی چانه
اگر بیان و نیّت ما خوب باشد، دیگران مشتاق هستند از زبان ما عیبشان شناخته شود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!