غزل ۶۷۱ مولانا

 

۱ دِلَم را نالهٔ سُرنایْ باید که از سُرنایْ بویِ یار آید
۲ به جان خواهم نَوایِ عاشقانه کَزان ناله جَمالِ جانْ نِماید
۳ هَمی‌نالم که از غَم باردارم عَجَب این جانِ نالانْ تا چه زاید
۴ بگو ای نایْ حالِ عاشقان را که آوازِ تو جانْ می‌آزماید
۵ ببین ای جانِ من کَزْ بانگِ طاسی مَهِ بِگْرفته چون وا می‌گُشاید
۶ بِخوان بر سینهٔ دلْ این عَزیمَت که تا فریاد از پَریان بَرآیَد
۷ چو ناله مونسِ رَنْجور گردد گَرَش گویی خَمُش کُن هم نَشایَد

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *