غزل ۶۸۲ مولانا
۱ | یکی لحظه ازو دوری نباید | کَزان دوری خَرابیها فَزایَد | |
۲ | تو میگویی که باز آیم چه باشد؟ | تو باز آیی اگر دل دَر گُشایَد | |
۳ | بَسی این کار را آسان گرفتند | بَسی دشوارها آسان نِمایَد | |
۴ | چرا آسان نِمایَد کارِ دشوار؟ | که تَقدیر از کَمینْ عَقْلَت رُبایَد | |
۵ | به هر حالی که باشی پیشِ او باش | که از نزدیکْ بودن مِهْر زایَد | |
۶ | اگر تو پاک و ناپاکی بِمَگْریز | که پاکیها زِ نزدیکی فَزایَد | |
۷ | چُنان که تَن بِسایَد بر تَنِ یار | بِدیدن جانِ او بر جانْ بِسایَد | |
۸ | چو پا واپَس کَشَد یک روز از دوست | خَطَر باشد که عُمری دست خایَد | |
۹ | جُدایی را چرا میآزْمایی؟ | کَسی مَر زَهر را چون آزْماید؟ | |
۱۰ | گیاهی باش سَبز از آبِ شوقَش | مَیَندیش از خَری کو ژاژ خایَد | |
۱۱ | سَرَک بر آسْتان نِهْ همچو مِسْمار | که گَردون این چُنین سَر را نَسایَد |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!