غزل ۶۸۴ مولانا

 

۱ زِ رویَت دستهٔ گُل می‌توان کرد زِ زُلْفَت شاخِ سُنبُل می‌توان کرد
۲ زِ قَدِّ پُر خَمِ من در رَهِ عشق بر آبِ چَشمِ من پُل می‌توان کرد
۳ زِ اشکِ خونِ همچون اَطْلَسِ من بُراقِ عشق را جُل می‌توان کرد
۴ زِ هر حَلقه از آن زُلْفینِ پُر بَند پِیِ گَردنکَشانْ غُل می‌توان کرد
۵ تو دریایی و من یک قَطره ای جان وَلیکِن جُزو را کُل می‌توان کرد
۶ دِلَم صدپاره شُد هر پارهْ نالان که از هر پاره، بُلبُل می‌توان کرد
۷ تو قافِ قَنْدی و من لامِ لَب تَلْخ زِ قاف و لامِ ما قُل می‌توان کرد
۸ مرا هَمْشیره است اندیشهٔ تو ازین شیرهْ بَسی مُل می‌توان کرد
۹ رَهی دور است و جانِ من پیاده ولی دل را چو دُلْدُل می‌توان کرد
۱۰ خَمُش کُن زان که بی‌گفتِ زبانی جهانْ پُر بانگ و غُلْغُل می‌توان کرد

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *