احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر اول – شمارۀ ۴۱ تا ۵۰ – (بیت ۴۲۵ تا ۶۳۷)
۴۱-
سایۀ یزدان بود بندۀ خدا
مرده او زین عالم و زندۀ خدا
ظل الاله هوالانسان الکامل المتحقق بالحضرة الذاتیة.[۱]
“سایۀ یزدان همان انسان کاملی است که ذات حق در وی تحقق یافته است”
*****
۴۲-
دامن او گیر زوتر بیگمان
تا رهی در دامن آخر زمان
آخرزمان، آخرالزمان: هزارۀ هفتم یا ششم از هبوط آدم، که در آن، بعثت حضرت رسول اکرم واقع شد و عامه، تصور میکردند که با انقضای آن، عمر دنیا سپری خواهد شد و در این باب حدیثی نیز نقل کردهاند:
عمرالدنیا سبعة آلافٍ و بعثت انا فی السبع الأخیر منها.[۲]
“عمر دنیا هفت هزار سال است و من در هزارۀ هفتم که هزارۀ آخر است، مبعوث شدهام”.
*****
۴۳-
مأخوذ است از مضمون این روایت:
قال بعض السلف اول خطیئة کانت هی الحسد، حسد ابلیس آدم علیه السلام على رتبته فابی ان یسجدله فحمله الحسد على المعصیة.[۳]
“یکی از بزرگان پیشین گفته است اولین گناهی که پدید آمد حسد بود و توسط ابلیس تحقّق یافت. ابلیس وقتی که دید حضرت آدم (ع) به چنان مقام والایی رسیده است حاضر نشد به آدم سجده کند. و حسد اینچنین وی را به عصیان واداشت”.
*****
۴۴-
در یکی گفته ریاضت سود نیست
اندرین ره مخلصی جز جود نیست
ظاهراً مولانا در این بیت به طریقۀ ابوالحسین احمدبن محمد نوری (متوفی ۲۹۵) نظر دارد که طریقه و مبنای او در سلوک ایثار است. از آن جهت که جود شامل ایثار نیز میشود خواه نسبت به مال باشد و خواه نسبت به زندگی و روح. و گفتهاند
تجود بالنفس اذ ضن الجوادبها/ والجود بالنفس أقصى غایة الجود.[۴]
“درجایی که اهل جود و بخشش برای ایثار جان بخل میورزند تو میتوانی با چنین ایثاری بخشندۀ واقعی شوی. بالاترین درجۀ بخشندگی ایثار جان است”.
*****
۴۵-
او ز یک رنگی عیسی بو نداشت
وز مزاج خمّ عیسی خو نداشت
اشاره است به قصۀ ذیل:
مریم، عیسی را با حرفت صبّاغی داد پیش مهتر صبّاغان. چون آن حرفت بدانسته بود و دریافته، آن مهتر صبّاغان جامههای بسیار به وی داد و بر هر جامه نشان کرد بر آن رنگ که میخواست. آنگه به عیسی گفت این جامهها رنگارنگ میباید هر یکی چنان که نشان کردهام به رنگ میکن. این بگفت و به سفری بیرون شد و جامهها به عیسی سپرد. عیسی رفت و آن جامهها همه در یک خنب نهاد بر یک رنگ راست. و گفت: کونی باذن الله على ما ارید منک. ” به اذن خدا به آن رنگ درآ که من اراده کردهام.” پس آنگه مهتر صباغان زود از سفر باز آمد و آن جامهها دید در یک خُنب نهاده و به یک رنگ داده دلتنگ شد. گفت این جامهها تباه کردی. عیسی گفت جامهها چون خواهی و برچه رنگ خواهی تا چنانکه تو خواهی از خُنب بیرون آرم. چنان کرد. یکی سبز آمد، یکی زرد، یکی سرخ، چنانکه مراد بود. آن مرد از کار وی عجب درماند و دانست که بهجز صنع الهی[۵] نیست.[۶]
*****
۴۶-
نزدیک بدین معنی است بیت ذیل:
لیس التلون من امارات الرضی/ لکن اذا مل الحبیب تلونا.[۷]
“خود را به لباسهای رنگارنگ آراستن، نشانۀ جلب رضایت دوست نیست. اما گاهی برای رفع ملالت از خاطر دوست این کار را میکنند.”
*****
۴۷-
فهم و خاطر تیز کردن نیست راه
جز شکسته مینگیرد فضل شاه
مصراع دوم ناظر است به حدیث:
انا عندالمنکسرة قلوبهم لاجلی.[۸]
“(خداوند فرموده است) جای من در دلهایی است که به خاطر من شکسته و خاضع شدهاند.”
*****
۴۸-
گر امینم متهم نبود امین
گر بگویم آسمان را من زمین
مبتنی است بر حدیث نبوی:
لیس لک أن تتهم من قد ائتمنته
“روا نیست به کسی که امینش دانستهای تهمت بزنی”
و نظیر آن روایت شده از حضرت جعفربن محمدالصادق علیه السّلام:
لیس لک ان تأتمن من خانک ولاتتهم من ائتمنت[۹]
“کسی که به تو خیانت کرده است امینش مدان. به کسی هم که امینش دانستهای تهمت نزن”
*****
۴۹-
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه، تو زاری میکنی
ما چوناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صَدا در ما ز توست
برد و مات ما ز توست ای خوش صفات
احادیثی که درباۀ مقام روحانی و نورانیت ائمّه علیهم السّلام وارد است از قبیل:
خرج الحسین بن علی علیه السلام على أصحابه فقال ایهالناس ان الله عزوجل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ماسواه فقال له رجل یا ابن رسول الله بابی انت و أمی فما معرفة الله قال معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته[۱۰]
“حضرت حسین بن علی (ع) وقتی در جمع یاران خود وارد شد خطاب به مردم فرمود هدف خداوند عزّوجل از خلقت انسانها این بود که (به خدای خویش) معرفت پیدا کنند تا براساس آن او را بپرستند و در نتیجه از پرستش غیر خدا بینیاز شوند. شخصی پرسید ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدای تو باد منظور از معرفت به خدا چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: آن است که در هر زمان به امام واجب الاطاعۀ خود معرفت پیدا کنی.”
فبهم ملأت سماءک و أرضک حتى ظهر ان لااله الا انت.
“خدایا، آسمان و زمینت را توسط ایشان (امامان) از وحدانیت خویش پرکردهای.”
و در زیارت على علیه السلام: السلام على نفس الله القائمة فیه بالسنن و عینه التی من عرفها یطمئن.[۱۱]
“سلام بر امامی که نَفْس خداست و سنتها به او استوار است و سلام بر امامی که چشم خدا است و هرکس به او معرفت یابد به اطمینان میرسد.”
*****
۵۰-
گر ز جبرش آگهی زاریت کو
بینش زنجیر جبّاریت کو
بسته در زنجیر چون شادی کند
کی اسیر حبس آزادی کند
ور تو میبینی که پایت بستهاند
برتو سرهنگانِ شه بنشستهاند
پس تو سرهنگی مکن با عاجزان
زانکه نبود طبع و خوی عاجز آن
گفتۀ مولانا در نتیجهگیری از جبر بیمناسبت نیست بدانچه ابوالقاسم قشیری در ذیل معنی جبار گفته است:
فاذا علم انه یجبر الخلق على مراده و علم انه لایجری فی سلطانه ما یاباه و یکرهه ترک مایهواه و انقاد إلى ما بحکم به مولاه.[۱۲]
“انسان وقتی متوجه شود که مردم مقهور ارادۀ خداوند هستند و نیز بداند که در قلمرو حکومت خدا، هیچ امری برخلاف میل و خواستش جاری نمیشود، دست از تبعیّت هوی و هوس برمیدارد و به آنچه پروردگارش فرمان داده است گردن مینهد.”
———-
[۱] کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل ظل الاله.
[۲] تاریخ طبری، طبع مصر، ج ۱، ص ۱۰-۵٫
[۳] احیاء العلوم ج ۳، ص ۱۲۹٫
[۴] کشف المحجوب، چاپ لنین گراد، ص ۲۴۴ – ۲۳۶٫
[۵] به نظر میرسد صَبغ الهی باشد = صبغة الله.
[۶] کشف الاسرار، انتشارات دانشگاه تهران ج ۲ ص ۱۳۳٫
[۷] مجموعۀ امثال، نسخۀ خطی، متعلق به استاد همایی.
[۸] المنهج القوی، طبع مصر، ج ۱، ص ۱۳۹٫
[۹] فصل الخطاب، طبع تهران، ص ۱۱۹۲٫
[۱۰] کتاب المبین، طبع ایران ج ۱، ص ۲۱۵٫
[۱۱] همان کتاب ص ۲۱۹٫
[۱۲] التحبیر فی علم التذکیر، نسخۀ عکسی.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!