احادیث و قصص مثنوی مولانا – دفتر دوم – شمارۀ ۲۸۱ تا ۲۹۰ – (بیت ۵۹۵ تا ۸۹۸)

۲۸۱-

والله ار سوراخِ موشی در رَوی
مبتلای گربه چنگالی شوی

با مضمون این حدیث مناسبت دارد:

لوکان المؤمن فی جحر ضب لقیض الله له من یؤذیه.[۱]

“مؤمن حتی اگر به لانۀ سوسماری پناه برد خداوند کسی را برای آزردنش مأمور می‌کند.”

و نظیر آن روایت ذیل است که در همان مأخذ نقل شده است:

لوکان المؤمن على قصبة فی البحر لقیض الله له من یؤذیه.

“مؤمن حتی اگر به یک آبادی در وسط دریا پناه برد خداوند کسی را برای آزردنش مأمور می‌کند.”

و این خبر نیز مفید همان معنی تواند بود:

لم یکن مؤمن ولا یکون الى یوم القیامة الا و له جار یؤذیه.[۲]

“تاکنون مؤمنی نبوده و تا روز قیامت نیز نخواهد بود، مگر این‌که همسایه‌ای آزاردهنده داشته است و یا خواهد داشت.”

*****

۲۸۲-

صبر از ایمان بیابد سر کُله

حَیثُ لا صبرَ فَلا ایمانَ لَه

گفت پیغمبر خداش ایمان نداد
هر که را صبری نباشد در نهاد

این حدیث مراد است:

من لا صبر له لا ایمان له.[۳]

“کسی که صبر ندارد ایمان هم ندارد.”

و از امیر مؤمنان علی علیه السلام مأثور است:

و علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس معه ولا فی ایمان لا صبر معه.[۴]

“بر شما باد به داشتن صبر زیرا رابطۀ صبر با ایمان همچون رابطۀ سر با بدن است. بنابراین همان‌طوری که بدن بی‌سر فایده‌ای ندارد ایمان بدون صبر هم بی‌فایده است.”

*****

۲۸۳-

گفت پیغمبر که یزدان مجید
از پی هر درد درمان آفرید

اشاره است بدین حدیث:

ما انزل الله داءً الا انزل له شفاءً.[۵]

“خداوند هیچ دردی را بدون درمان قرار نداده است.”

و این خبر به صور ذیل هم روایت می‌شود:

لکل داءٍ دواءٌ فاذا اصیب دواءٌ الداء برأباذن الله.[۶]

“هر دردی را درمانی است. پس همین‌که دردی به درمان رسید به اذن خدا سلامتی حاصل می‌شود.”

ان الله تعالی انزل الداء و الدواء و جعل لکل داءٍ دواءً فتداووا ولا تداووا بحرام.[۷]

“خداوند متعال هم درد و هم درمان را فرستاد و برای هر دردی درمانی را تعیین کرده است. پس به درمان دردهای خود پردازید. اما به حرام درمان نکنید.”

لکل داءٍ دواءٌ و دواء الذنوب إلاستغفار.[۸]

“هر دردی را درمانی است و درمان گناهان استغفار است.”

ان الله حیث خلق الداء خلق الدواء فتداووا.[۹]

“خداوند هرجا دردی را آفرید درمان آن را هم آفرید. پس به درمان دردها بپردازید.”

تداووا عبادالله فان الله لم یضع داءً الا وضع له دواءً غیر داءٍ واحد الهرم.[۱۰]

“ای بندگان خدا به درمان دردهای خود پردازید. زیرا خداوند هیچ دردی را بدون درمان قرار نداده است. تنها یک درد درمان ندارد و آن پیری است.”

ما من داءٍ الا و له دواءٌ.[۱۱]

“هیچ دردی بدون درمان نیست.”

*****

۲۸۴-

چشم را ای چارهجو در لامکان

هین بنه چون چشمِ کُشته سوی جان

مستفاد است از مضمون این روایت:

عن اُم سلمة قالت دخل رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم على اَبی سلمة و قد شق بصره فاغمضه ثم قال ان الروح اذا قبض تبعه البصر فضج ناس من اهله فقال لاتدعوا على انفسکم الابخیر فان الملائکة یومنون على ما تقولون.

قال ریسول الله صلى الله علیه وآله وسلم الم تروا الانسان اذا مات شخص بصره قالوا بلى قال فذلک حین یتبع بصره نفسه.[۱۲]

“از امّ سلمه (یکی از همسران پیامبر) نقل شده که آن حضرت (ص) بر جنازۀ) ابوسلمه که چشم‌هایش خیره و باز مانده بود وارد شد. ابتدا چشم‌های او را بست، سپس فرمود وقتی روح از بدن جدا می‌شود چشم‌ها آن را دنبال می‌کند. حاضران از شنیدن این خبر به شیون و زاری افتادند. پیامبر فرمود در چنین لحظه‌هایی از پروردگار جز صلاح و نیکی برای خود درخواست نکنید زیرا فرشتگانِ (مأمور قبض روح) برای استجابت دعاهایتان آمین می‌گویند. آن‌گاه فرمود آیا ندیده‌اید وقتی انسان می‌میرد چشم‌هایش همچنان خیره باز می‌ماند؟ گفتند آری. فرمود در چنین لحظات چشم‌ها رفتن جان از بدن را دنبال می‌کنند.”

اذا حضرتم موتاکم فاغمضوالبصرفان البصر یتبع الروح و قولوا خیراً فانه یؤمن على ما قال اهل المیت.[۱۳]

“وقتی بر سر مرده‌هایتان وارد شدید چشم‌هایشان را که به قصد دنبال کردن روح همچنان خیره و باز مانده‌اند ببندید. در چنین لحظه‌هایی جز سخن خیر نگویید زیرا او (روح) برای اجابت خواسته‌هایتان آمین می‌گوید.”

ان الروح اذا قبض تبعه البصر.

“روح که از بدن جدا می‌شود چشم‌های میت آن را دنبال می‌کند.”

ان الروح اذا عرج به یشخص البصر.[۱۴]

“به هنگام عروج روح چشم‌های میت خیره و باز می‌ماند.”

*****

۲۸۵-

اَلنَّبىُ قد رَکِب مُعرَورِیا
والنبیُ قِیلُ سافُر ماشیا

اشاره است به روایات ذیل:

عن جابربن سمرة قال اتی النبی بفرس معروری فرکبه حین انصرف من جنازة ابن الدحداح و نحن نمشی حوله.[۱۵]

“از جابربن سمرة نقل شده است که برای بازگشت پیامبر (ص) از تشییع جنازۀ ابن دحداح، اسب بدون زینی را آماده کردند. پیامبر (ص) بر آن سوار شد و ما در کنارش قدم‌زنان می‌رفتیم.

کان یزور قباءً راکباً و ماشیاً.[۱۶]

“پیامبر (ص) به مسجد قبا گاهی سواره و گاهی قدم زنان حاضر می‌شد.”

صلی رسول الله على ابن الدحداح ثم اتی بفرس عری فعقله رجل فرکبه فجعل یتوقص و نحن نتبعه نسعى خلقه.[۱۷]

“پس از آن‌که رسول خدا (ص) بر جنازۀ ابن دحداح نماز خواند اسب بدون زینی را حاضر کردند. یک‌نفر زانویش را گرفت تا آن حضرت سوار شد. اسب، خیزهای کوتاه برمی‌داشت و ما قدم‌زنان به دنبال می‌رفتیم.”

کان یرکب الحمار عریانا لیس علیه شیء.[۱۸]

“پیامبر (ص) بر پشت الاغ بدون پالان. سوار می‌شد و برایش عادی بود.”

*****

۲۸۶-

تا نگردی تو گرفتار اگر
که اگر این کردمی با آن دگر

کز اگر گفتن رسول با وفاق
منع کرد و گفت هست آن از نفاق

اشاره به حدیث ذیل است:

ایاکم و اللو فان اللو یفتح عمل الشیطان.[۱۹]

“از «اگر کردن» بپرهیزید، زیرا فتح بابِ اعمال شیطانی است.”

المؤمن القوی خیرٌ و احب الى الله من المؤمن الضعیف و فی کل خیرٌ احرص على ما ینفعک و استعن بالله و لا تعجز و ان اصابک شیء فلا تقل لو انی فعلک کان کذا و کذا ولکن قل قدرالله و ما شاء فعل فان لو تفتح عمل الشیطان[۲۰].

“مؤمنی که از ارادۀ قوی برخوردار است بر مؤمن سست‌اراده رجحان دارد و نزد خدا نیز محبوب‌تر است. به هر کاری که از آن برایت امید خیر و منفعت هست، حریص باش در عین حال از خدا یاری بطلب و عجز و ناتوانی از خود نشان نده. در صورتی‌که مصیبتی به تو روی آورد نگو اگر چنین و چنان می‌کردم این اتفاق نمی‌افتاد. بلکه بگو تقدیر و مشیت الهی چنین بوده است. «اگر کردن» فتح باب اعمال شیطانی است.”

*****

۲۸۷-

من ندیدم در جهان جُست و جو
هیچ اهلّیت بِهْ از خوی نکو

مستفاد است از مضمون این روایت:

خَیرُ ما اعطى الناس خلق حسن.[۲۱]

“بهترین عطیۀ الهی برای مردم خُلق نیکوست.”

و نظیر آن روایات ذیل است:

ان الناس لم یعطوا شیئاً خیراً من خلقٍ حسن.[۲۲]

“بهترین چیزی که به مردم عطا شده است خُلق نیکوست.”

خیرالناس احسنهم خلقاً.[۲۳]

“بهترین مردم کسی است که خُلقش نیکوتر باشد.”

خیر ما أعطی الرجل المؤمن خلق حسن و شر ما اعطی الرجل قلب سوءٍ فی صورة حسنةٍ.[۲۴]

“بهترین چیزی که به مؤمن عطا شده خُلق نیکوست. و بدترین چیزی که به کسی داده‌اند باطن زشتی است که در ظاهری زیبا پوشیده باشد.”

*****

۲۸۸-

زان‌که هفصد پرده دارد نور حق
پرده‌های نور دان، چندین طبق

اشاره است به روایتی که دربارۀ حجب نورانی و ظلمانی نقل شده و چون دربارۀ عدد حجب روایات مختلف است همۀ آنها را در اینجا می‌آوریم:

لله دون العرش سبعون حجاباً لودنونا من احدها لاحرقتنا سبحات وجه ربنا.[۲۵]

“تا عرش خداوندی هفتاد پرده کشیده شده است. اگر به یکی از آنها نزدیک شویم هیبت و عظمت انوار الهی ما را می‌سوزاند.”

ان لله سبعین الف حجاب من نور و ظلمة لوکشفها لاخترقت سبحات وجهه ما انتهی الیه بصره.[۲۶]

“خداوند هفتادهزار پردۀ نور و ظلمت دارد. اگر آنها را کنار زند عظمت و هیبتش تا آنجا را که چشم کار کند می‌سوزاند.”

ان بین الله و بین خلقه سبعین الف حجاب.

“بین خدا و خلقش هفتادهزار پرده وجود دارد.”

فعبر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم حتى انتهى الى الحجب والحجب خمسمائة حجاب من الحجاب الى الحجاب خمسمائة عام.

ان لله سبعا و سبعین حجابا من نور لو کشف عن وجهه لاحرقت سبحات وجهه ما ادرکه بصره و فی روایة سبعمائة حجاب و فی اخرى سبعین الف حجاب.[۲۷]

“رسول خدا (ص) همچنان می‌رفت تا به انتهای پرده‌ها رسید. عدد پرده‌ها به پانصد می‌رسد. و فاصلۀ بین هریک پانصد سال راه است.

خداوند هفتاد و هفت پردۀ از نور دارد. اگر پرده‌ها را کنار زند عظمت و هیبتش تا آنجا را که چشم کار کند می‌سوزاند. (در یک روایت پرده و در روایت دیگر هفتادهزار پرده نیز آمده است.)”

*****

۲۸۹-

آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان

مستفاد است از مضمون کلام مولای متقیان علی علیه السلام:

 تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه.[۲۸]

“سخن گویید تا شناخته شوید، زیرا انسان در زیر زبانش پنهان است.”

قال الاحنف حتف الرجل مخبوء تحت لسانه.[۲۹]

“احنف گفته است: مرگ هرکس در زیر زبانش پنهان است. (زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد!)”

*****

۲۹۰-

گفت پیغمبر که هرکه از یقین
داند او پاداش خود در یوم دین

که یکی را ده عوض می‌آیدش
هر زمان جودِ دگرگون زایدش

مقصود روایت ذیل است:

من ایقن بالخلف جاد بالعطیة.

که در «مجموعۀ امثال» جزء احادیث نبوی و در نهج البلاغۀ منسوب به مولای متقیان علی علیه السلام ذکر شده است.[۳۰]

“کسی که به دریافت پاداش [الهی] مطمئن گردد، رغبتش در جود و بخشش بیشتر می‌شود.”

——-

[۱]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۳۰٫

[۲]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۲۶٫

[۳]  رسالۀ قشیریه، طبع مصر، ص ۸۵، ۸۶٫

[۴]  شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۷۹٫

[۵]  بخاری، ج ۴، ص ۶، مسلم، ج ۷، ص ۱۲۱، مسنداحمد، ج ۱، ص ۳۷۷، ۴۱۳، ۴۴۳، و ج ۳، ص ۱۵۶ با اختلاف مختصر.

[۶]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۲۴، کنوزالحقائق، ص ۱۰۹٫

[۷]  جامع صغیر، ج ۱، ص ۶۷٫

[۸]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۲۴، کنوزالحقائق، ص ۱۰۹٫

[۹]  جامع صغیر، ج ۱، ص ۶۸٫

[۱۰]  جامع صغیر، ج ۱، ص ۱۲۹٫

[۱۱]  احیاء العلوم، ج ۴، ص ۲۰۲٫

[۱۲]  مسلم، ج ۳، ص ۳۸ – ۳۹٫

[۱۳]  مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۵، جامع صغیر، ج ۱، ص ۲۳ با تفاوت اندک.

[۱۴]  کنوزالحقائق، ص ۲۹، جامع صغیر، ج ۱، ص ۷۹٫

[۱۵]  مسلم، ج ۳، ص ۶۰٫

[۱۶]  مسند احمد، ج ۲، ص ۵، مسلم، ج ۴، ص ۱۲۷٫

[۱۷]  مسند احمد، ج ۵، ص ۵۹ و با اختلاف مختصر ص ۹۹٫

[۱۸]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۱۶، کنوزالحقائق، ص ۱۴۰٫

[۱۹]  مسند احمد، ج ۲، ض ۳۶۶، کنوزالحقائق، ص ۴۳٫

[۲۰]  مسلم، ج ۸، ص ۵۶٫

[۲۱]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۹٫

[۲۲]  جامع صغیر؛ ج ۱، ص ۸۵٫

[۲۳]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۸٫

[۲۴]  جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۰٫

[۲۵]  نهایۀ ابن اثیر، طبع مصر، ج ۲، ص ۱۴۱، فائق زمخشری، طبع حیدرآباد، ج ۱، ص ۲۸۰٫

[۲۶]  مرصاد العباد، چاپ تهران ۱۳۱۲ شمسی، ص ۵۷، اشعة اللمعات، چاپ ایران، ص ۷۷-۷۸ با این اختلاف: لا حرقت سبحات وجهه.

[۲۷]  وافی فیض، طبع ایران، ج ۱، ص ۸۹٫

[۲۸]  شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۴۲۱، ۳۱۳٫

[۲۹]  عیون اخبار، طبع مصر، ج ۱، ص ۴۳۱٫

[۳۰]  شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۳۰۸٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *