مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: مستصوفه و شیادان درویش‌نما

 

۴- مولوی مکرر به جماعت مستصوفه و شیخان ریاکار و شیادان درویش‌نما و صوفی‌نمایان دروغین تاخته و به نکوهش و مذمت و خطر وجود آن طایفه برای مرد سلیم‌دل و مریدان ساده‌لوح پرداخته است؛ نمونۀ آن را هم نقل می‌کنم:

حرف درویشان بدزدد مَرد دون/ تا بخواند بر سلیمی زان فُسون

کار مردان، روشنی و گرمی است/ کار دونان حیله و بی‌شرمی است

شیر پَشمین از برای کَد کنند/ بو مُسَیلِم را لقب احمد کنند

***

حرف درویشان بسی آموختند/ مِنبر و مَحفل بدو افروختند

***

از خدا نه بویی آن را نه اَثَر/ دعویش افزون ز شَیث و بوالبَشَر

دیو ننموده ورا هم نقش خویش/ او همی‌گوید ز اَبدالیم بیش

حرف درویشان بدزدیده بسی/ تا گمان آید که هست او خود کسی

خرده گیرد در سخن بر بایَزید/ ننگ دارد از درون او یزید

بی‌نوا از نان و خوان آسمان/ پیش او ننداخت حق یک استخوان

او ندا کرده که خوان بنهاده‌ام/ نایب حقم، خلیفه‌زاده‌ام

***

نقش صوفی باشد او را نیست جان/ صوفیان بدنام هم زین صوفیان

***

ورنه این زاغان دَغَل افروختند/ بانگ بازان سپید آموختند

بانگ هُدهُد گر بیاموزد قطا[۱]/ راز هدهد کو و پیغام سَبا

بانگ پررُسته ز پربَسته بدان/ تاج شاهان را ز تاج هدهدان

حرف درویشان و نکته‌ی عارفان/ بسته‌اند این بی‌حَیایان بر زبان

هر هلاک اُمت پیشین که بود/ زان‌که چَندَل[۲] را گمان کردند عود

[۱]  قطا به فتح قاف: مرغ سنگ‌خواره. در نیکلسون «فتی» به جای «قطا» است.

[۲]  چندل: چوب صندل.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *