دیباچۀ فریدون بن احمد سپهسالار بر کتاب رسالۀ سپهسالار

بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

حمدِ بی‌حدِّ احدی را جَلَّ جَلالُه. که جلالِ هویتِ او از تصاویرِ عقل مبرّاست و ثنای بی‌عدِّ صمدی را، عَمَّتْ نَوالُه، که کمالِ الوهیتِ او از کیفیّتِ اوهام مُعَرّا[۱] است. مُبدعی[۲] که جوهرِ انسانی را اگرچه به گوشمالِ اِهْبِطُوا[۳] از اوجِ عُلوی به حضیضِ حواسّ و شهوات نزول فرمود، باز به کمندِ تَعالَواَ[۴] و جذبۀ تکمیل به ناحیتِ سلسبیلِ معرفت سبیلش داد و نوعِ انسانی را بر سایرِ مخلوقات وکافّۀ موجودات به تشریفِ: لَقَد خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ فِی اَحسَنِ تَقْویمٍ[۵] مخصوص گردانید و به طرازِ صَوَّرَکُمْ فَاَحسَنَ صُوَرَکّمْ[۶] الایه[۷]، بیاراست و از میانِ نوعِ انسان انبیا را، که شُموسِ فلکِ الوهیت و نجومِ سمای ربوبیت‌اند،‌ به تاج و تختِ نبوت و خلافت مزین و مشرّف گردانید که: یا دَاوُودُ اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْاَرضِ فَاحکُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقَّ[۸] و دلِ ایشان را به شیرِ معرفت و حکمت بپرورید و از حقایقِ ازلی و دقایقِ لَمْ یزَلی بیاگاهانید و صُحُفِ ربانی[۹] و آیاتِ سبحانی بدیشان ارزانی داشت، تا در هر قرن و عصری جمعی که در غَی غَوایت[۱۰] و تیهِ ضلالت وقیدِ اِسارت گرفتار باشند به ساحلِ رشد و نجاتِ ابدی رسانند و از حیاتِ سرمدی بهره‌مند گردانند و از سلکِ انبیاء، سَیدُالْمُرسَلین و خاتَمُ النَّبیین و واسِطَةُ عِقْدِ الاَوَّلینَ والآخِرین و رَحمَةً لِلْعَالَمِینَ[۱۱]، محمّدِ مصطفی را صَلَّی الله عَلَیهِ وَسَلَّم، مقدّم و پیشوا و خاتمِ همۀ انبیاء فرمود و در صبحِ ازل جمیعِ کمالات در طینتِ ذاتِ پاکِ او تعجین[۱۲] کرد و خاتمِ نبوت به اناملِ شریفِ او گردانید؛ کَما قالَ حضرت مولانا قَدَّسَ سِرَّهُ:
ای کرده خاک پای تو با عرش همسری
ختم است با کمالِ تو ختمِ پیمبری

در معرضِ ظهور نکرد از علوِّ قدر
با آفتاب سایۀ شِبهَت برابری

بادِ صبا ببست میان خدمتِ تو را
دیدی چراغ را که دهد باد یاوری؟

دریای علم را شده غوّاص جبرئیل
گوهر کلامِ حق و زبانِ تو جوهری[۱۳]
چون ظهورِ نبوت را منتهی گردانید و دایرۀ رسالت را مختوم بر نقطۀ وجودِ خلاصۀ جود گردانید مظهرِ محمّدی را که اعظم و اجملِ مظاهر است، چنان‌که گفت:

لطفِ خدای جمله کمالاتِ خلق را
یک چیز کرد و داد به او نام مصطفی[۱۴]
اصحاب و ابرار و اولیا و اخیار، رِضوانُ الله عَلَیهِم اَجمَعین، پدید آورد و ایشان را در بیت الامانِ خویش به ندای: اَلَا اِنَّ اَوْلِیاءَ الله لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحزَنُونَ[۱۵] محفوظ و مصون داشت و وجودِ مبارکِ ایشان را سببِ تکمیلِ نفوسِ ناقصان گردانید و شمعِ هدایت در دستِ ایشان باز داد. کَما قالَ النَّبی صَلَّی الله عَلَیهِ وَسَلَّم: اَصحابی کَاَلنُّجومِ بِاَیهِمِ اقْتَدَیتُم اهْتَدَیتُم[۱۶]، تا هرکه را به حکمِ: السَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فی بَطنِ اُمِّه[۱۷] در صبحِ ازل به قلمِ قدرت بر ناصیۀ ایشان رقمِ سعادتِ ابدی و طغرای[۱۸] دولتِ سرمدی کشیده باشد در شبِ دنیا به حسبِ جنسیتِ اَلطَّیباتُ لِلطَّیبین[۱۹] پیروِ ایشان گشته، از فَیافی[۲۰] جهالت گذشته و از غولانِ طبیعت، که: یوَسوِسُ فِی صُدُورِ النَّاس[۲۱] عبارت از آن است، استخلاص یافته، به دارالامنِ سلامت مقام سازند و از کوه‌های پُرپَلنگ به قدمِ نیاز، نه به مجاز، عبور کنند و در کشتی عنایتِ ایشان نشسته، از دریاهای پُرنَهنگ گذشته، به ساحلِ نجات بازرسند. کَما قالَ النَّبی صَلَّی الله عَلَیهِ وَسَلَّم: مَثَلُ اُمَّتی کَمَثَلِ سَفینَةِ نوح مَنْ تَمَسَّکَ بِها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ[۲۲] وَ قالَ الشَیخ قَدَّسَ الله رُوحه­[۲۳]­­­­­­­ فی المَثنوی:
چون که با شَیخی تو دور از زشتی‌یی
روز و شبْ سَیاری و در کشتی‌یی
در پَناه جان جانْ‌بخشی تویی
خُفته اندر کشتی و رَه می‌روی
مگسل از پیغمبر ایام خویش
تکیه کم کن بر فَن و بر گامِ خویش
[۲۴]

اگر در کمالات و مقالاتِ اولیاء اللّه، رِضْوانُ الله تَعالی عَلَیهِمْ اَجمَعین، شروع رود و از صفاتِ ایشان بیان کرده شود بنان از بیانِ آن عاجز و افهام از تصوّرِ آن قاصر آید: وَلَوُ کانَ بَعضُهُمْ لِبَعضٍ ظَهیراً[۲۵] امّا افضل و اکرمِ انبیاء، فارِسِ قابَ قَوْسَینِ اَوْ اَدنی[۲۶]، به زبانِ گوهربارِ معجزات از کمالاتِ این جمع خبر می‌داد که: عُلَماءُ اُمَّتی کَاَنْبیاءِ بَنی اِسرائیل[۲۷] و در این کلمۀ مبارک عزض از علماءِ اولیاءِ اللّه‌اند‌ که ایشان علمِ ظاهر و باطن را به هم درج کرده و به عمل آورده و در شوق و محبّتِ حق خود را در بوتۀ فقرو نیستی گداخته، زرِ تمام‌عیار گشته‌اند و از اینجاست که حضرتِ مفخرِ موجودات اگرچه فرمودی: آدَمُ وَ مَنْ دونَهُ تَحتَ لِوائی یوْمَ الْقیامَة[۲۸]، امّا از شوقِ این طایفه نیز گاه‌گاه بر لفظِ مبارکِ او گذشتی که: واشَوقاهُ الی لِقاءِ اخْوانی[۲۹] و گاه روی مبارک سوی یمن کردی و از اُوَیس قَرَنی رَضی الله تَعالی عَنه، که از جملۀ اولیای وقت بود خبر دادی که: اِنّی لَاَجِدُ نَفَسَ الرَّحمنِ مِنْ قِبَلِ الْیمَنِ[۳۰].
عظمت و شأنِ این طایفه که در دورۀ محمّدی عَلَیهِ الصَلوة والسَّلام بوده‌اند از حد بیش است ولهذا موسی عَلَیهِ السَّلام، مَعَ کَمالِ عَظَمَتِهِ وَ قُربَتِه می‌فرماید: اَللّهُمَّ اجعَلْنی مِنْ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ[۳۱]. صَلَّی الله عَلَیهِ وَسَلَّم وَ قالَ النَّبی عَلَیهِ السَّلام: لَوْ کانَ اَخی مُوسی حَیاً لَما وَسِعَهُ اِلَّا اتِّباعی[۳۲]، و حضرتِ خداوندگارِ ما فرماید:

چون که موسی رونقِ دورِ تو دید
کاندرو صبحِ تجلّی می‌دمید
گفت یارب آن چه دورِ رحمت است
خود گذشت از رحمت آنجا رؤیت است
غوطه ده موسی خود را در بِحار
در میانِ دورۀ احمد برآر
[۳۳]

پس به سَرُ مقصود بازآییم و آنچه مقصود است شرح دهیم: چنین گوید اَقَلُّ الْعَبیدِ وَ اَصغَرُهُمْ، فریدونِ بنِ احمد المعروف به سپهسالار، که از اوّل عهدِ صبا محبّت و اخلاصِ این طایفه در دل و جانِ این ضعیف اثر عظیم داشت، تا عاقبت بادِ سعادت بوزید و این ضعیفِ فقیرِ و حقیر را به بارگاهِ مقدسِ حضرتِ خداوندگارم شَیخُنَا وَ سَیِدُنا وَ سَندُنا، قُطبُ الاَوْلیاء و سُلْطانُ الاَتقیاءِ وَ الْمُحَقِّقین، بُرهانُ الْمُوَحِّدین و کاشِفُ اَسرارِ الاَزَلیة، شارِحُ رُموزِ الاَبَدیة، سِرُّالله الاَکبَر وَ بُرهانُ الله الاَزهَر، مَحبوبُ جَنابِ رَبِّ الاَرباب، قُطبُ الاَقْطاب، الْمُستَغنی عَن جَمیعِ الاَلْقاب، مَولانا جَلالُ الحَقِّ والْمِلَّةِ وَالدّین، وارِثُ الأَنبیاءِ وَالْمُرسَلینِ، مُحمّدِ بنِ مُحمّدِ بنِ الحُسین الخَطیبی البَلخی البکری، عَظَّمَ اللهُ ذِکْرَهم وَ قَدَّسَ الله اَرواحَهُم بِکَمالاتِهِ وَ نَوَّرَ اَرواحَ المُریدینَ بِکَلِماتِهِ المُستَعذَبات؛ که: هُدًی وَرَحمَةٌ لِلْمُؤمِنِین[۳۴] عبارت از آن است باز رسانید، تا خلاصۀ عمرِ خود را به ملازمتِ حضرتِ او مُستغرق داشتم و نقشِ مُهر و مُحبّتش را کَالنَّقشِ فِی الحَجَر بر صحیفۀ دلِ خویش بر نگاشتم. دیدم جمالی که ما لاعَینٌ رَأَتْ[۳۵] و شنیدم کلامی که ما لا اُذُنٌ سَمِعَتْ[۳۶]، چنان‌که بر زبانِ مبارکِ خویش از صفتِ حالِ خود بیان می‌فرماید:

بس آتشی که فروزد از این نَفَس به جهان
بسا بقا که بجوشد زحرف فانی من
به گوش‌ها برسد حرف‌های ظاهر من
به هیچ کس نرسد نعره‌های جانی من
[۳۷]

چون در ذاتِ مبارکِ ایشان اوصافِ بشری نمانده بود حاشا که به جز وی غیر او را دیده باشد، چنان‌که می‌فرماید:

بدان که پیر سراسر صفاتِ حق باشد
اگرچه پیر نماید به صورت بشری
[۳۸]

تا لاجرم از محبّتِ عشق او هزاربار سوختم و از خودی خود محو گشتم، تا عاقبت ظاهر و باطنم از مهرِ او مُرکّب گشت، مصرع:
رَقَّ الزُّجاجُ وَ رَقَّتِ الخَمرُ[۳۹]
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد ز خود تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
[۴۰]
مدّتِ چهل سال این ضعیف با دیگر پیشوایان و عاشقان که هریک سرآمدۀ عصر و مقتدای دهر بودند و در علوم ظاهر و باطن بی‌نظیرِ جهان و در ورع و تقوی همتا نداشتند و در حضرتش شب را به روز وروز را به شب بر می‌آوردند و پیوسته چون بنات النعش[۴۱] گِردِ قطبِ خویش بی‌سر و پا گردان می‌بودند،
چون من دو هزار عاشق از غم کُشتش
کز خونِ کس آلوده نشد انگشتش[۴۲]
تا از حکمِ، اِنّا للهِ وَاِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُون[۴۳] خالقِ بی‌چون و پروردگارِ کُنْ فَیکون[۴۴] آن آفتابِ پُر تاب را از دیدۀ ناقصان در جنّتِ غیب متواری کرد و آن نورِ شبِ دیجور را به اصل و محلِّ خویش باز رسانید و در محلِّ قدس عِنْدَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ[۴۵] متمکن گردانید. بعد از اِنطوای آن دور و انقراضِ آن عهد، فوج فوج عاشقان و صادقان که جانِ ایشان به حکمِ: اَلْاَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَهٌ فَمَا تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ وَ ما تَناکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ[۴۶] که در ازل با عاشقانِ آن حضرت پروریده بودند امروز چون از کَتمِ عدم قدم در عالمِ وجود می‌نهادند چشمِ جان را به مشاهدۀ عاشقانِ آن حضرت بر می‌گشادند، چنان‌که بیان می‌فرماید:
جان من و جان تو را پیش ازین
سابقه‌‌ای بود که گشت آشنا
الفتِ امروز از آن سابقه است
گرچه فراموش شد آنها تو را
[۴۷]
و چون به حکمِ مؤانست که بدان حضرت داشتند همگی اوقاتِ خود را به مطالعۀ عوارف و معارفِ آن حضرت که جهتِ ارشادِ متأخرانِ اصحاب بیان فرموده است مستغرق می‌داشتند، چنان‌که حضرتش می‌فرماید:
برای گوش کسانی که بعد ما آیند
بگویم و بنهم عمر ما مؤخر نیست
[۴۸]

شخصی از آن جمله که در رازها محرم و در نیازها همدم بود روی بدین ضعیف کرد و گفت که: نزدیک شد که تمامتِ پیران و عزیزان که جمالِ زیبای آن حضرت را مشاهده کرده‌اند به کلّی روی در پردۀ غیب کشند و آثار و کرامات و اخباری که به عین الیقین مشاهده کرده‌اند قید ناکرده و به رسایل نپرداخته عالمی را محروم گذارند، از طریقِ کرم عظیم دور است، توقّع آن است که رساله‌‌ای جمع کنی که مشتمل باشد بر سیرتِ پاکِ آن حضرت و اسنادِ خرقه و تلقین و کرامات و مقاماتِ پدرش و حضرتِ او و اصحابِ صحبتِ ایشان، رِضوانُ الله تَعالی عَلَیهِمْ اَجمَعین، تا معتقدان و مریدانی که یک یک از عالمِ غیب می‌رسند به مطالعۀ آن به مقاصدِ دوجهانی باز رسند. این ضعیف چون به عجز و قصورِ خویش معترف بود گفت:
گر بر تنِ من زبان شود هر مویی
یک جزو تو از هزار نتوانم گفت[۴۹]
صفتِ مقام و سیرت و سلوکِ ایشان از کلماتِ طیباتِ او، که هر لفظی دریاهای حقایق و معانی را جوش می‌کنند، قیاس می‌باید کرد. و اگرچه آن نیز به حسبِ گوشِ مستمعان از مقامِ معتقدان و مریدان بیان کرده است، چنان‌که می‌فرماید:

این چه گفتم این به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
[۵۰]

هرچند از این گونه عذرها بیان رفت، آن عزیز در طلب مبالغت نمود و گفت:

آب جیحون را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی بتوان چشید
[۵۱]
بنابر التماسِ آن عزیز استعانت از حضرتِ ربّ العزّه طلبیده و هِمَمِ عالیه از حضرتِ ایشان خواسته، در بیانِ آن شروع رفت، تا هرچه این ضعیف به عین الیقین مشاهده کرده باشد و در ایامِ این ضعیف از آن حضرت به وجود آمده از آنچه در گوشۀ خاطرم مانده بود در قلم آورد.
درویش سخن ز دیده گوید
عامی سخن از شنیده گوید[۵۲]
چون در تتمیمِ آن شروع رفت تقسیمِ آن بر سه قسم نهاده شد. توقّع است که مطالعه کنندگان، اَکْرَمَهُمُ الله بِسره اگر بر عُثوری عبور فرمایند ذیلِ عفو مبسوط دارند. وَالله وَلی التَّوْفیق.

————————–

[۱] مبرّا، عاری

[۲] خالق، هستی بخش

[۳] پایین آیید.

[۴] بیایید.

[۵] آیۀ ۴ سورۀ تین: به راستی که انسان را در بهترین قوام آفریده‌ایم‌.

[۶] بخشی از آیۀ ۳ سورۀ تغابن: و شما را نقش و نگار کرد و پیکرهای شما را بر آراست، و سیر و سرانجام به سوی اوست‌.

[۷] انتهای آیه

[۸] بخشی از آیۀ ۲۶ سورۀ ص: ای داوود ما تو را در روی زمین خلیفه [خود] برگماشته‌ایم، پس در میان مردم به حق داوری کن.

[۹] کتاب‌های نازل شده

[۱۰] سرگشتگی

[۱۱] بخشی از آیۀ ۱۰۷ سورۀ انبیاء: رحمت برای جهانیان.

[۱۲] سرشتن

[۱۳] هرچند قبل از این ابیات نام مولانا آمده امّا با اندکی اختلاف ابیاتی از دیوان کمال الدّین اسماعیل می‌باشد.

[۱۴] بیتی از دیوان کمال الدّین اسماعیل.

[۱۵] آیۀ ۶۲ سورۀ یونس: بدانید که دوستداران خدا، نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند.

[۱۶] حدیث از پیامبر اکرم: اصحاب من مانند ستارگانند، از هر کدام آنها پیروی کنید راه هدایت را خواهید یافت.

[۱۷] بخشی از حدیث پیامبر اکرم: سعادتمند کسی است که در شکم مادر سعادتمند باشد.

[۱۸] القابی باشد که بر سر فرمان پادشاهان می‌نویسند و در قدیم خطی بوده است منحنی که بر سر احکام ملوک می‌کشیده‌اند.

[۱۹] بخشی از آیۀ ۲۶ سورۀ نور: و زنان پاک برای مردان پاکند.

[۲۰] بیابان‌ها.

[۲۱] بخشی از آیۀ ۵ سورۀ ناس: در دلهای مردم وسوسه می‌کند.

[۲۲] حدیث از پیامبر اکرم: امت من بسان کشتی نوح است که هرکه در آن چنگ زند نجات یابد و هرکه از آن دوری کند غرق شود.

[۲۳] خداوند روانش را مطهر دارد

[۲۴] با اندکی اختلاف ابیاتی از بخش ۲۱ دفتر چهارم مثنوی معنوی.

[۲۵] بخشی از آیۀ ۸۸ سورۀ اسراء: ولو بعضی از آنان پشتیبان بعضی دیگر باشند.

[۲۶] به اندازه یک کمان، قاب قوسین در آیۀ ۹ سورۀ نجم آمده: تا که [فاصله آنها به قدر] دو کمان شد یا کمتر.

[۲۷] حدیث از پیامبر اکرم: علمای امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل هستند.

[۲۸] آدم و دیگران در روز قیامت زیر لوای من خواهند بود.

[۲۹] بخشی از حدیث از پیامبر اکرم: دلم به شوق دیدار برادران می‌تپد.

[۳۰] حدیث از پیامبر اکرم: نسیم رحمت از جانب یمن می‌یابم.

[۳۱] خدایا مرا از امت محمّد قرار بده.

[۳۲] حدیث از پیامبر اکرم: اگر برادرم موسی زنده بود، راهی نداشت جز متابعت از من.

[۳۳] ابیاتی از بخش ۱۰ دفتر دوم مثنوی معنوی.

[۳۴] بخشی از آیۀ ۵۷ سورۀ یونس: رهنمود و رحمتی برای مؤمنان آمده است‌.

[۳۵] بخشی از حدیث قدسی و ترجمۀ کامل آن: برای بندگان صالحم پاداش‌هایی فراهم کرده‌ام که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده، و بر فکر هیچ بشری نگذشته است.

[۳۶] همان.

[۳۷] دو بیت از غزل ۲۰۷۷ مولانا

[۳۸] بیتی از غزل ۳۰۷۲ مولانا

[۳۹] مصرعی از دیوان صاحب بن عبّاد: شیشه نازک و شراب خالص بود.

[۴۰] با اندک اختلاف رباعی ۳۲۵ مولانا

[۴۱] هفت اورنگ، نام ۷ ستاره در آسمان که قسمتی از صورت فلکی دب اکبر را تشکیل می‌دهند.

[۴۲] شاعر این بیت یافت نشد.

[۴۳] بخشی از آیۀ ۱۵۶ سورۀ بقره: ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم‌.

[۴۴] موجود شو، بی‌درنگ موجود شد. هشت بار این جمله در آیات: بقره ۱۱۷، آل عمران ۴۷ و ۵۹، انعام ۷۳، نحل ۴۰، مریم ۳۵، یس ۸۲، غافر ۶۸ آمده است.

[۴۵] بخشی از آیۀ ۵۵ سورۀ قمر: نزد فرمانروای توانا.

[۴۶] حدیث از پیامبر اکرم: ارواح لشکریانی آراسته‌اند، آن تعداد از این ارواح که همدیگر را بشناسند با هم مأنوس‌اند، و آن تعداد از ارواح که همدیگر نشناسند با هم نامأنوس‌اند.

[۴۷] دو بیت از ترجیع بند ۸ مولانا

[۴۸] بیتی از غزل ۴۷۸ مولانا

[۴۹] با اندکی اختلاف بیت دوم رباعی ۲۱۱ ابوسعید ابوالخیر

[۵۰] بیت ۲۰۹۹ دفتر سوم بخش ۹۶ مثنوی معنوی مولانا

[۵۱] با اندکی اختلاف بیت ۶۶ دفتر ششم بخش اول مثنوی معنوی مولانا

[۵۲] شاعر این بیت یافت نشد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *