غزل ۱۱۱۶ مولانا

 

۱ هر کَس به جِنسِ خویش دَرآمیخت ای نِگار هر کَس به لایِقِ گُهَرِ خود گرفت یار
۲ او را که داغِ توست، نَیارَد کسی خرید آن کو شِکارِ توست، کسی چون کُند شکار؟
۳ ما را چو لُطفِ رویِ تو‌ بی‌خویشتَن کُند ما را زِ رویِ لُطف، تو‌ بی‌خویشتن مَدار
۴ چون جِنسِ همدگر بِگرفتند جِنْسْ جِنْس هر جِنْس، جِنْسِ گوهرِ خود کرد اختیار
۵ با غیرِ جِنس اگر بِنِشینَد، بود نِفاق مانندِ آب و روغن و مانندِ قیر و قار
۶ تا چون به جنسِ خویش رَوَد از خِلافِ جنس زین سویْ تشنه‌تر شده باشد بِدان کِنار
۷ هَرکْ از تو می‌گریزد با دیگری خوش است وانْک از تو می‌رَمَد، به کسی دارد او قرار
۸ وان کو تُرُش نِشَست به پیشِ تو همچو ابر خَندان‌دل است پیشِ دِگَر کَس چو نوبهار
۹ گویی که نیست از مَهِ غَیبَم به جُز دَریغ وَز جام و خَمرِ روح مرا نیست جُز خُمار
۱۰ آن نای و نوشْ یاد نمی‌آیَدَت که تو خوش می‌خوری زِ دستِ یکی دیو سنگ‌سار
۱۱ صد جام دَرکَشی زِ کَفِ دیو آن‌گَهی بینی تُرُش کُنی، بِخور ای خامِ پُخته‌خوار
۱۲ این‌جا سَرَک فَکَنْده و رویَک تُرُش ولیک آن‌جا چو اژدَهایِ سِیَه‌فام کوهسار
۱۳ با جِنسْ همچو سوسن و با غیرِ جِنسْ گُنگ با جِنسِ خویش چون گُل و با غیرِ جِنسْ خار
۱۴ رو، رو، به جُمله خَلق نتانی تو جنس بود شاخی زِ صد درخت نشد حامِل ثِمار
۱۵ چون شاخِ یک درخت شدی، زان دگر بِبُر جویایِ وَصلِ این شُده‌یی، دست از آن بِدار
۱۶ گَر زان که جنسِ مَفخَرِ تبریز گشت جان اَحسَنت ای وَلایت و شاباشْ کار و بار

 

 

 

 

 

1 پاسخ
  1. ناصر از آنکارا
    ناصر از آنکارا گفته:

    این غزل را آقای پرویر شهبازی در برنامه شماره ۷۱۴ گنج حضور به طرز زیبایی تفسیر و خوانش کرده اند.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *