غزل ۱۱۵۲ مولانا

 

۱ بِبین دلی که نَگَردد زِ جانْ سِپاری سیر اسیرِعشق نَگَردد زِ رنج و خواری سیر
۲ زِ زَخْم‌‌های نَهانی که عاشقان دانَند به خون دَراست و نَگَردد زِ زَخْمِ کاری سیر
۳ مُقیم شُد به خَرابات و جُمله رِندان را خَراب کرد و نَشُد از شرابْ باری سیر
۴ هزار جانِ مُقَدَّس سِپُرد هر نَفَسی دران شِکار و نَشُد جان از آن شکاری سیر
۵ مِثالِ نِی زِ لَبِ یار کامْ پُرشِکَراست وَلیک نیست چو نِیْ از فَغان و زاری سیر
۶ بِگُفت تو زِ چه سیری بِگُفتم از جُزِ تو وَلیکْ هیچ نگردم از آنچه داری سیر
۷ نه شهر و یار شِناسیم ای مُسلمانان از آن که نیست دل از جامِ شهریاری سیر
۸ هَوایِ تو چو بَهاراست و دلْ زِ توست چو باغ که باغ می‌نَشوَد از دَمِ بهاری سیر
۹ چو شَرمسارم از اِحْسانِ شَمسِ تبریزی که جانْ مَبادا از این شَرم و شَرمساری سیر

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *