غزل ۱۲۱ مولانا
۱ | چون خانه رَوی زِ خانهٔ ما | با آتش و با زَبانهٔ ما | |
۲ | با رُستَمِ زال تا نگویی | از رَخْش و زِ تازیانهٔ ما | |
۳ | زیرا جُزِ صادقان ندانند | مَکْر و دَغَل و بَهانهٔ ما | |
۴ | اَنْدَر دلِ هیچ کَس نگُنجیم | چون در سَرِ اوست شانهٔ ما | |
۵ | هر جا پَر تیرِ او بِبینی | آن جاست یَقینْ نشانهٔ ما | |
۶ | از عشق بگو که عشقْ دامست | زِنْهار مَگو زِ دانهٔ ما | |
۷ | با خاطِرِ خویش تا نگویی | ای مَحْرمِ دلْ فَسانهٔ ما | |
۸ | گَر تو به چُنینهیی بگویی | وَاللَّهْ که تویی چُنانهٔ ما | |
۹ | اَنْدَر تبریز بُد فُلانی | اِقْبال دلِ فلانهٔ ما |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!