غزل ۱۳۷۷ مولانا

 

۱ ای با من و پنهانْ چو دل، از دلْ سَلامَت می‌کُنم تو کعبه‌یی، هر جا رَوَم، قَصدِ مَقامَت می‌کُنم
۲ هر جا که هستی حاضری، از دورْ در ما ناظِری شب خانه روشن می‌شود چون یادِ نامَت می‌کُنم
۳ گَهْ هَمچو بازِ آشنا بر دستِ تو پَر می‌زَنَم گَهْ چون کبوتر پَر زَنانْ آهنگِ بامَت می‌کُنم
۴ گَر غایبی هر دَم چرا، آسیب بر دل می‌زنی؟ وَرْ حاضریْ پس من چرا در سینه دامَت می‌کُنم
۵ دوری به تَن، لیک از دِلَم، اَنْدَر دلِ تو روزَنی‌ست زان روزَنه دُزدیده من چون مَهْ پیامَت می‌کُنم
۶ ای آفتاب از دورْ تو، بر ما فِرِستی نورْ تو ای جانِ هر مَهْجور تو، جان را غُلامَت می‌کُنم
۷ من آینه‌یْ دل را زِ تو، این جا صِقالی می‌دَهَم من گوشِ خود را دفترِ لُطفِ کَلامَت می‌کُنم
۸ در گوشِ تو، در هوشِ تو، وَنْدَر دلِ پُرجوشِ تو این‌ها چه باشد؟ تو مَنی، وین وَصْفِ عامَت می‌کُنم
۹ ای دل نه اَنْدَر ماجَرا، می‌گفت آن دِلْبَر تو را هرچند از تو کَم شود، از خودْ تَمامَت می‌کُنم؟
۱۰ ای چاره در من چاره گَر، حیران شو و نَظّاره گَر بِنْگَر کَزین جُمله صُوَر، این دَمْ کُدامَت می‌کُنم
۱۱ گَهْ راست مانندِ اَلِف، گَهْ کَژْ چو حَرفِ مُختلف یک لحظه پُخته می‌شوی، یک لحظه خامَت می‌کُنم
۱۲ گَر سال‌ها رَه می‌رَوی، چون مُهره‌یی در دستِ من چیزی که رامَش می‌کُنی، زان چیزْ رامَت می‌کُنم
۱۳ ای شَهْ حُسام الدّین حَسَن، می‌گوی با جانان که من جان را غَلافِ مَعرِفَت، بَهرِ حُسامَت می‌کُنم

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش    دانلود فایل

#همایون_شجریان        دانلود فایل

#هژیر_مهرافروز     دانلود فایل

4 پاسخ
  1. مهدي ميرزايي
    مهدي ميرزايي گفته:

    من آینه‌یْ دل را زِتو، این جا صِقالی می‌دَهَم
    من گوشِ خود را دفترِ لُطفِ کَلامَت می‌کُنم
    تمام لطف و در اين بيت فرموده اند حضرت مولانا
    كاش ميدونستن كه هزار سال هم دل و روح ما را صقالي ميدهند اين اشعار زنده به هر ايام 🙏❤️🌺

    پاسخ
  2. حمید امیری
    حمید امیری گفته:

    شناخت مولاتا کار آسانی نیست گاه صید ساختار فلسفی مقوله افکار او میشویم و گاه صید عرفان و سلوک عارفانه . در حقیقت بنیان افکار مولانا تشکیل شده از معجونی از ساختار فلسفی و عرفانی که رنگ و طعم معرفت و عرفان در آن قویتر و رساتر مینماید و مقوله عرفانش همچون دریایی بیکران میماند که برای ورود به این بینهایت باید از گذرگاه عقل و فلسفه عبور کرد تا به مقصد رسید . آنگاه که از این گذرگاه عقل به دریای عرفان اون وارد میشوی میبینی که مقصدی نیست هنوز قدم اول معرفت می‌باشد و باید در دریای پیش رو غرق شد تا به نیستی رسید تا هست شوی

    پاسخ

تعقیب

  1. […] خداوند در بیان و زبان مولانا رنگ فلسفی خشک و رنگ بحث های خسته کننده کلامی ندارد. مولانا مباحث کلامی و فلسفی را هم از صافی عرفان و عشق گذر می دهد به همین دلیل کلام مولانا جذاب است و بر دل می نشیند. یادمان باشد که مولانا همیشه مباحث الهیات را بر روی دو پایه قرار می دهد. یکی بر پایه عشق و دیگر بر پایه اخلاقیات. وقتی مولانا از خدا حرف می زند، انگار که یک عاشق دلسوخته در حال حرف زدن از معشوق خویش است: ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم تو کعبه ای هر جا… […]

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *