غزل ۱۴۲۵ مولانا
۱ | دُعا گوییست کارِ من، بگویم تا نَطَق دارم | قبولِ تو دُعاها را، بر آن باری چه حَق دارم | |
۲ | به گِردِ شمع سَمْعِ تو، دُعاهایَم هَمیگردد | از آن چون پَرِّ پروانه، دُعایِ مُحْتَرَق دارم | |
۳ | به دارُالْکُتبِ حاجاتم دَرآ، که بَهرِ اِصْغایَت | صُحُف فوقِ صُحُف دارم، وَرَق زیرِ وَرَق دارم | |
۴ | سَرَم در چَرخْ کِی گُنجَد؟ که سَر بخشیدهٔ فَضْل است | دِلَم شاد است و میگوید غَمِ رَبِّ الْفَلَق دارم | |
۵ | چو شاخِ بید، اندیشه زِ هر بادی اگر پیچَد | چو بیخِ سِدْرهٔ خَضْرا، اصولِ مُتَّفق دارم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!