غزل ۱۴۳۹ مولانا
۱ | من این ایوانِ نُه تو را نمیدانم، نمیدانم | من این نَقّاشِ جادو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲ | مرا گوید مَرو هر سو، تو اُستادی، بیا این سو | که من آن سویِ بیسو را نمیدانم، نمیدانم | |
۳ | هَمی گیرد گَریبانم، همیدارد پَریشانم | من این خوشْ خویِ بَدخو را نمیدانم، نمیدانم | |
۴ | مرا جانِ طَرَب پیشهست، که بیمُطرب نَیارامَد | من این جانِ طَرَب جو را نمیدانم، نمیدانم | |
۵ | یکی شیری همیبینَم، جهان پیشَش گَلهیْ آهو | که من این شیر و آهو را نمیدانم، نمیدانم | |
۶ | مرا سیلابْ بِرْبوده، مرا جویایِ جو کرده | که این سیلاب و این جو را نمیدانم، نمیدانم | |
۷ | چو طِفْلی گُم شُدسْتَم من میانِ کوی و بازاری | که این بازار و این کو را نمیدانم، نمیدانم | |
۸ | مرا گوید یکی مُشْفِق بَدَت گویند، بَدگویان | نِکوگو را و بَدگو را نمیدانم، نمیدانم | |
۹ | زمین چون زنْ فَلَکْ چون شو، خورَد فرزند چون گُربه | من این زن را و این شو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۰ | مرا آن صورتِ غَیبی، به ابرو نکته میگوید | که غَمْزهیْ چَشم و ابرو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۱ | مَنَم یعقوب و او یوسُف، که چَشمَم روشن از بویَش | اگر چه اصلِ این بو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۲ | جهانْ گَر رو تُرُش دارد، چو مَهْ در رویِ من خندد | که من جُز میرِ مَهْ رو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۳ | زِ دست و بازویِ قُدرت، به هر دَم تیر میپَرَّد | که من آن دست و بازو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۴ | دَران مَطْبَخ دَرافتادم که جان و دلْ کَباب آمد | من این گَندیده طُزْغو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۵ | دُکانِ نانْبا دیدم که قُرصَشْ قُرصِ ماه آمد | من این نان و تَرازو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۶ | چو مَردانْ صَف شِکَستم من، به طِفْلی بازرَسْتَم من | که این لالایِ لولو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۷ | تو گویی شش جِهَت مَنْگَر، به سویِ بیسویی بَرپَر | بیا این سو، من آن سو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۸ | خَمُش کُن، چند میگویی؟ چه قیل و قال میجویی؟ | که قیل و قال و قالو را نمیدانم، نمیدانم | |
۱۹ | به دستم یَرْلِغی آمد، ازانْ قانِ همه قانان | که من با چو و با تو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۰ | دَوایی دارم آخِر من زِجالینوسِ پنهانی | که من این دَرد پَهْلو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۱ | مرا دَردیست و دارویی، که جالینوس میگوید | که من این دَرد و دارو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۲ | بُرو ای شب، زِ پیش من، مَپیچان زُلف و گیسو را | که جُز آن جَعْد و گیسو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۳ | بُرو ای روزِ گُل چهره، که خورشیدت چه گُلْگون است | که من جُز نورِ یاهو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۴ | بُرو ای باغ با نُقلَت، بُرو ای شیره با شیرت | که جُز آن نُقل و طُزْغو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۵ | اگر صد مَنْجِنیق آید زِ بُرجِ آسْمان بر من | به جُز آن بُرج و بارو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۶ | چه رومی چهرگان دارم، چه تُرکانِ نَهان دارم | چه عیب است اَرْ هُلاوُ را نمیدانم، نمیدانم؟ | |
۲۷ | هُلاوُرا بِپُرس آخِر ازان تُرکانِ حیران کُن | کَزان حیرت هَلا او را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۸ | دِلَم چون تیر میپَرَّد، کَمانِ تَن همیغُرَّد | اگر آن دست و بازو را نمیدانم، نمیدانم | |
۲۹ | رَها کُن حرفِ هِنْدو را، بِبین تُرکانِ معنی را | من آن تُرکَم که هِنْدو را نمیدانم، نمیدانم | |
۳۰ | بیا ای شَمسِ تبریزی، مَکُن سنگین دلی با من | که با تو سنگ و لولو را نمیدانم، نمیدانم |
سلام
خسته نیاشید
حرف “ن” در بیت ۹ از قلم افتاده:
۹ زمین چون زنْ فَلَکْ چو شو، خورَد فرزند چون گُربه
۹ زمین چون زنْ فَلَکْ چون شو، خورَد فرزند چون گُربه
جناب آقای ناصر عزیز، سلام و شما هم خسته نباشید.
از این مداقه و تیزبینی شما بینهایت سپاسگزاریم، صحیح فرمودید و اصلاح شد.
تشکر