غزل ۱۴۴۶ مولانا
۱ | گَر بیدل و بیدستَم، وَزْ عشقِ تو پابَستَم | بَسْ بَند که بِشْکَستم، آهسته که سَرمَستم | |
۲ | در مَجْلِسِ حیرانی، جانیست مرا جانی | زان شُد که تو میدانی، آهسته که سَرمَستم | |
۳ | پیش آی دَمی جانم زین بیشْ مَرَنجانم | ای دِلْبَرِ خَندانم آهسته که سَرمَستم | |
۴ | ساقیِّ میِ جانان بُگْذر زِ گِرانْ جانان | دُزدیده زِ رَهبانان، آهسته که سَرمَستم | |
۵ | رِنْدیّ و چو من فاشی، بر مِلَّتِ قَلّاشی | در پَرده چرا باشی؟ آهسته که سَرمَستم | |
۶ | ای میْ بَتَرم از تو، من باده تَرَم از تو | پُرجوش تَرَم از تو، آهسته که سَرمَستم | |
۷ | از بادهٔ جوشانَم، وَزْ خِرقه فُروشانَم | از یارْ چه پوشانم؟ آهسته که سَرمَستم | |
۸ | تا از خود بُبْریدم من، عشقِ تو بُگْزیدم | خود را چو فَنا دیدم، آهسته که سَرمَستم | |
۹ | هر چند به تَلْبیسَم، در صورتِ قِسّیسَم | نورِ دلِ اِدْریسَم، آهسته که سَرمَستم | |
۱۰ | در مَذهبِ بیکیشان، بیگانگیِ خویشان | با دست بَرِ ایشان، آهسته که سَرمَستم | |
۱۱ | ای صاحِبِ صد دَستان بیگاه شُد، از مَستان | اَحْداث و گِرو بِسْتان، آهسته که سَرمَستم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!