غزل ۱۴۵۰ مولانا
۱ | بِسْتان قَدَح از دستم، ای مَست که من مَستم | کَزْ حَلْقهٔ هُشیاران، این ساعت وارَستم | |
۲ | هُشیار بَرِ رِنْدی، ضِدّی بُوَد و ضِدّی | هم رَنگ شو ای خواجه گَر فوقَم اگر پَستم | |
۳ | هر چیز که اندیشی از جنگ، از آن دورَم | هر چیز که اندیشی از مِهْر من آنَستم | |
۴ | تا عشقِ تو بِگْرفتم، سودایِ تو پَذْرُفتم | با جنگِ تو یکتایم، با صُلحِ تو هم دَستم | |
۵ | اِسْپانَخِ خویشَم دان، با تُرش پَز و شیرین | با هر چه شُدم پُخته، تا با تو بِپِیوستم | |
۶ | بیکار بُوَد سازِش، سازِش نَبُوَد نازِش | گَرجَست غَلَط از من، من مَست بُرون جَستم | |
۷ | مَستی تو و مَستی من، بَربسته به هم دامَن | چون دسته و چون هاوَن، دو هست و یکی هستم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!