غزل ۱۴۵۵ مولانا

 

۱ ای خواجه سَلامُ عَلَیک، من عَزمِ سَفَر دارم وَزْبامِ فَلَک، پنهان، من راه گُذَر دارم
۲ جانْ عَزم سَفَر دارد، تا مَعْدن و اصلِ خود زان­سو که نَظَر بَخشَد، آن سویْ نَظَر دارم
۳ نَک می‌کَشَدم سَیلَم، آن سوی که بُد مَیلَم کَزْ فُرقَتِ آن دریا، بس گَرم جِگَر دارم
۴ می تازم تُرکانه، تا حَضرتِ خاقانی کَزْ وِیْ مَثَلِ خَرگَهْ، صد بَندِ کَمَر دارم
۵ چون سایه فَنا گردم در تابشِ خورشیدی کَنْدَر پِیِ او دایمْ من سَیْرِ قَمَر دارم
۶ چون لَعْل زِ خورشیدش، جُز گرمی و جُز تابش منْ فَرِّ دِگَر گیرم، منْ عشقِ دِگَر دارم
۷ گَر بِشْکَنَد این جَوْزَم، هم مَغزم و هم نَغْزم وَرْ بِشْکَنَدم چون نِی، صد قَند(و) شِکَر دارم
۸ چون سَروَم و چون سوسن، هم بَسته، هم آزادم چون سنگم و چون آهن، در سینه شَرَر دارم
۹ یا مَن هُوَ فی قَلْبی، یَسْبی اَدَبی یَسْبی حَسْبی اَبَدا حَسْبی، آنْچ از تو به بَر دارم
۱۰ مولایَ فَنی صَبْری، لا تَخْرُجُ مِنْ صَدْری لا تَبْعُدُ نَسْتَبْری، کَزْ هَجْر ضَرَر دارم
۱۱ ای عشق صَلا گفتی می‌آیم، بِسْمِ اللّهْ آخِر به چه آرامَم، گَر از تو حَذَر دارم؟
۱۲ گَر در دلِ تابوتَمْ مِهْر تو بُوَد قوتَم قُوتِ مَلَکی دارم، گَر شکلِ بَشَر دارم
۱۳ آفندی کلیتیشی کالیسو کیتیشی شیلیسو نسندیشی دل زیر و زَبَر دارم
۱۴ افندی مناخوسی بویسی کلیمو بویسی تینما خو نتیلوسی یادِ تو سَمَر دارم
۱۵ باقیش بِفَرما تو، ای خُسروِ دریاخو بَستَم چو صَدَف من لب، یعنی که گُهَر دارم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *