غزل ۱۴۶۵ مولانا
۱ | ای کرده تو مهمانم، در پیش دَرآ جانم | زان روی که حیرانَم، من خانه نمیدانم | |
۲ | ای گشته زِ تو والِهْ، هم شهر و هم اَهلِ دِهْ | کو خانه؟ نِشانَم دِهْ، من خانه نمیدانم | |
۳ | زان کَس که شُدی جانش، زان کَس مَطَلَب دانش | پیش آ و مَرَنْجانَش، من خانه نمیدانم | |
۴ | وان کَزْ تو بَوَد شورَش، میدار تو مَعْذورَش | وَزْ خانه مَکُن دورَش، من خانه نمیدانم | |
۵ | منْ عاشق و مُشتاقم، منْ شُهرهٔ آفاقَم | رَحْم آر و مَکُن طاقَم، من خانه نمیدانم | |
۶ | ای مُطربِ صاحِبْ صَف میزَن تو به زَخْمِ کَف | بر راهِ دِلَم این دَف، من خانه نمیدانم | |
۷ | شَمسُ الْحَقِ تبریزم جُز با تو نَیامیزم | می اُفتم و میخیزم، من خانه نمیدانم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!