غزل ۱۴۷۰ مولانا
۱ | جانم به فِدا بادا، آن را که نمیگویم | آن روزْ سیه بادا، کو را بِنِمیجویم | |
۲ | یکباره شَوَم رُسوا در شهر، اگر فردا | من بر دَرِ دل باشم، او آید در کویَم | |
۳ | گفتم صَنَمِ مَهرو گَهگاهْ مرا میجو | کَزْ دَرد به خونِ دلْ رُخساره هَمیشویَم | |
۴ | گفتا که تو را جُستم در خانه، نَبودی تو | یا رَب که چُنین بُهتانْ میگوید در رویَم | |
۵ | یک روز غَزَلگویان، وَاللّه سِپارَم جان | زیرا که چو مو شُد جان، از بس که هَمیمویَم |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!