غزل ۱۴۶۹ مولانا

 

۱ بی‌خود شُده‌‌‌‌‌ام ‌لیکِن‌‌ بی‌‌خودتَر از این خواهم با چَشمِ تو می‌گویم، من مَستِ چُنین خواهم
۲ من تاجْ‌‌ نمی‌‌خواهم، من تَختْ‌‌ نمی‌‌خواهم در خِدمَتَت افتاده، بر رویِ زمین خواهم
۳ آن یارِ نِکویِ من، بِگْرفت گِلویِ من گفتا که‌ چه می‌خواهی؟ گفتم که‌ همین خواهم
۴ با بادِ صَبا خواهم، تا دَم بِزَنَم لیکِن چون من دَم خود دارم، هَمرازِ مِهین خواهم
۵ در حَلْقهٔ میقاتَم، ایمِن شُده ز آفاتَم مومَم زِ پِیِ خَتْمَت، زان نَقْشِ نِگین خواهم
۶ ماهی دِگَر است ای جان اَنْدَر دلِ مَهْ پنهان زین عِلْمِ یَقینَسْتَم، آن عینِ یَقین خواهم

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش       دانلود فایل

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *