غزل ۱۴۹۰ مولانا
۱ | از شهرِ تو رفتیم تو را سیر ندیدیم | از شاخِ درختِ تو، چُنین خامْ فُتیدیم | |
۲ | در سایهٔ سَروِ تو مَها سیر نَخُفتیم | وَزْ باغِ تو از بیمِ نگهبانْ نَچَریدیم | |
۳ | بر تابهٔ سودایِ تو گشتیم چو ماهی | تا سوخته گشتیم، وَلیکِن نَپَزیدیم | |
۴ | گشتیم به ویرانه به سودایِ چو تو گنج | چون مار به آخِر به تَکِ خاک خَزیدیم | |
۵ | چون سایه گُذشتیم به هر پاکی و ناپاک | اکنون به تو مَحْویم، نه پاک و نه پَلیدیم | |
۶ | ما را چو بِجویید، بَرِ دوست بِجویید | کَزْ پوستْ فَناییم و بَرِ دوستْ پَدیدیم | |
۷ | تا بر نَمَک و نانِ تو انگشت زَدَسْتیم | در فُرقَت و در شورْ بَسْ انگشت گَزیدیم | |
۸ | چون طَبْلِ رَحیل آمد و آوازِ جَرَسها | ما رَخت و قُماشاتْ بر اَفْلاک کَشیدیم | |
۹ | شُکر است که تِریاقِ تو با ماست، اگر چه | زَهری که همه خَلْق چَشیدند، چشیدیدم | |
۱۰ | آن دَم که بُریده شُد ازین جویِ جهانْ آب | چون ماهیِ بیآب، بَرین خاکْ طَپیدیم | |
۱۱ | چون جویْ شُد این چَشم، زِ بیآبیِ آن جویْ | تا عاقِبَۃُ الْاَمْر به سَرچَشمه رَسیدیم | |
۱۲ | چون صَبْر فَرَج آمد و بیصَبْر حَرَج بود | خاموش مَکُن ناله، که ما صبر گُزیدیم |
از پدر پرسيد روزي يك پسر ،،،، آيا اين غزل از مولانا است ؟
سلام به شما. نه این شعر از مولانا نیست دوست عزیز.
سلام پس شاعرش کیه؟
از این اشعار در فضای مجازی زیاد هست. معمولا شاعران نمی توانند اثر خود را چاپ کنند برای همین در فضای مجازی می نویسند و بعد برای مشهور شدن آن را عده ای به شاعران بزرگ نسبت می دهند.