غزل ۱۴۹۵ مولانا
۱ | اگر تو نیستی در عاشقی خام | بیا، مَگْریز از یارانِ بَدنام | |
۲ | تو آن مُرغی که مَیلِ دانه داری | نباشد در جهانْ یک دانه بیدام | |
۳ | مَکُن ناموس و با قَلّاش بِنْشین | که پیشِ عاشقانْ چه خاص و چه عام | |
۴ | اگر ناموسْ راهِ تو بگیرد | بِکُش او را و خونَش را بیاشام | |
۵ | که این سودا، هزاران ناز دارد | مَکُن ناز و بِکَش ناز و بیارام | |
۶ | حَریفا اَنْدَر آتشْ صبر میکُن | که آتشْ آب میگردد به اَیّام | |
۷ | نشان دِهْ راهِ خُمخانه که مَستم | که دادم من جهانی را به یک جام | |
۸ | برادر کویِ قَلّاشان کُدام است؟ | اگر دَر بَسته باشد، رفتم از بام | |
۹ | به پیشِ پیرِ میخانه بِمیرم | زِهی مَرگ و زِهی بَرگ و سَرانجام |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!