غزل ۱۵۰۴ مولانا

 

۱ حَسودان را زِ غمْ آزاد کردم دلِ گَلِّه‌یْ خَران را شاد کردم
۲ به بیدادان بِدادم داد پنهان ولی در حَقِّ خود بیداد کردم
۳ چو از صَبرم همه فریاد کردند چُنان باشد که من فریاد کردم
۴ مرا اُستادْ صبر است و ازین رو خِلافِ مَذهبِ اُستاد کردم
۵ جهانی که نشُد آباد هرگز به ویران کَردَنَش آباد کردم
۶ دَرین تیزابْ که چون بَرگِ کاه است به مُشتی گِلْ دَرو بُنیاد کردم
۷ فراموشم مَکُن یا رَب زِ رِحْمَت اگر غیرِ تو را من یاد کردم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *