غزل ۱۵۱۰ مولانا

 

۱ اگر عشقَت به جایِ جان ندارم به زُلفِ کافِرَتْ ایمان ندارم
۲ چو گفتی نَنگ می‌داری زِ عشقَم غَمِ عشقِ تو را پنهان ندارم
۳ تو می‌گفتی مَکُن در من نگاهی که من خون‌‌ها کُنم تاوان ندارم
۴ منِ سَرگشته چون فرمان نَبُردم از آن بر نیک و بَد فرمان ندارم
۵ چو هر کَس لُطف می‌یابَند از تو منِ بیچاره آخِر جان ندارم؟

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *