غزل ۱۵۸۱ مولانا

 

۱ گَر به خوبی مَه بِلافَد لا نُسَلِّم لا نسلم کَنْدَرین مَکْتَب ندارد کَرّ و فَرّی هر مُعلم
۲ مُتَّهَم شو هَمچو یوسُف تا در آن زندان دَرآیی زان که در زندان نَیایَد جُز مَگَر بَدنام و ظالم
۳ جایِ عاقلْ صَدرِ دیوان جایِ مَجنونْ قَعْرِ زندان حَبْس و تُهْمَتْ قِسْمِ عاشق تَخت و مِنْبَرْ جایِ عالم
۴ کم طَمَع شُد آن کسی کو طَمْع در عشقِ تو بَندد کم سُخَن شُد آن کسی که عشقْ با او شُد مُکالم
۵ پَنجه اَنْدَر خونِ شیران دارد آن شیرِ سَمایی غَمْزه خونْ خوار دارد غم ندارد از مَظالم
۶ گَر بگویم وَرْ خَموشَم وَرْ بِجوشَم وَرْ نَجوشَم اَنْدَرین فِتْنه خوشَم من تو بُرو می‌باش سالم
۷ مَشک بَربَند ای سَقا تو گر چه اَنْدَر وقتِ خوردن مَستی آرَد این مَعانی حیرت آرَد این مَعالِم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *